... و چهار روز گذشت!
هر طور فکر می‌کنیم نمی‌دانیم چگونه می‌توان باور کرد فقدانش را. باور کرد جای خالی‌اش را. چگونه می‌توان باور کرد رفتن آیدین نیکخواه بهرامی را. واقعاً که چه واژه نامأنوسی است، واژه "مرحوم" در کنار نام آیدین نیکخواه بهرامی.

آخرین بار او را پس از قهرمانی تیم ملی بسکتبال در ژاپن، چهره به چهره دیدیم. پای صحبت‌هایش نشستیم. او گفت و ما شنیدیم. چه حماسه‌هایی که در مسابقات جام ملت‌های آسیا خلق نشد و چه لذت‌هایی که از شنیدن وصف آن نبردیم. حالا وقتی تمامی آن اتفاقات و این حوادث را در کنار هم می‌چینیم، چیزی جز غم و اندوه عایدمان نمی‌شود. جوان 26 ساله‌ای با هزاران امید و آرزو که حالا باید جای خالی او در المپیک در کنار تیم ملی ایران شاهد باشیم.

جامعه بسکتبال روزهای سختی را سپری می‌کند. تعطیلی محض. کمتر کسی توان حرف زدن دارد، گویا این روزها بسکتبال هم واژه ناآشنایی شده است، مثل جاده، مثل چالوس!

امروز مراسم یادبود او در مسجد نور برگزار می شود. حالا چهار روز از فقدان آیدین بزرگ می‌گذرد. نمی‌دانیم چگونه می‌توان به نبودنش عادت کرد.

همچنان رعشه می‌اندازد بر اندام آدم. عکسی را در مقابل‌تان می‌بینید. آیدین مدالی از طلا بر گردن دارد، دستی روی قلب و فکری پر از ایران و شاید هم فکری پر از رفتن.

عباس مرادی قائم مقام باشگاه صباباتری، جایی که آیدین در آن بسکتبال حرفه‌ای‌اش را دنبال می‌کرد، می‌گوید: "این روزها از نگهبان جلوی در تا مدیرعامل باشگاه همه شوکه هستند. چشم‌ها به دنبال دیدن او می‌گردند اما، هرچه بیشتر چشم می‌اندازیم، کمتر او را می‌بینیم. به هر حال هرچه است تقدیر است و سرنوشت.»

او آیدین را گل سرسبد باشگاه صباباتری توصیف می‌کند: "حالا دیگر هیچ کس بدون او توان کار کردن ندارد. گرچه این اتفاق در خانواده بسکتبال رخ داد اما همه تیم‌ها و کارکنان باشگاه را به فکر فرو برد چرا که او متفاوت بود از همه. حالا که خیلی از مسایل از جمله چاپ اتفاقی 400 عکس آیدین را در کنار تنها عکس چاپ شده از بسکتبال باشگاه( مربوط به تصویر او در سررسید باشگاه) می‌گذاریم، ناآرام‌تر از گذشته می‌شویم."

قائم مقام باشگاه صباباتری در پایان صحبت‌هایش از اعلام پیام‌های تسلیت فراوان از سوی مسوولان و بازیکنان تیم‌های آسیایی خبر می‌دهد. البته از حضور بی‌شمار اعضای متحد جامعه بسکتبال در مراسم تدفین و به خاکسپاری آیدین تقدیر و تشکر می‌کند.
اما هنوز هم باور کردنی نیست!

تیم صباباتری بدون آیدین، تیم ملی بسکتبال بدون آیدین نیکخواه و ورزش ایرانی بدون آیدین نیکخواه بهرامی. به راستی 26 سال زمان کمی بود برای شناخت او، برای شناخت بازیکنی که حالا فقط نام و یادش هلهله‌ای خواهد بود بر ذهن ورزش و بسکتبال.

هنوز زمان زیادی از دیدن و شنیدن خنده‌های او که قهرمانی آسیا را در کنار برادر و برادرانش جشن گرفت، نمی‌گذرد. جوان برنای بسکتبال ایران با رفتنش بزرگ نشد، چون او بزرگی را در این سرزمین تجربه کرد. روزی که آیدین بسکتبال را در تیم جوانان "چگاد" و "اکترا" شروع کرد، رویاهای کوچک و بزرگی را در کنار صمد و مهدی (کامرانی) در ذهنش می‌پروراند و آنها را یکی‌ یکی دست یافتنی کرد.

حالا دیگر "ایران نارا" هم او را خوب به خاطر می‌آورد، تیمی که جرقه‌های بزرگ و بزرگتر شدن را زمینه‌ساز شد، تیمی که آیدین را به بسکتبال ایران معرفی کرد.

انگیزه و تعصب او را تا دروازه‌های تیم ملی بسکتبال برد و او را بازیکن تیم ملی دانشجویان ایران کرد. چه اعتمادهایی که با بودنش جلب نشد. آیدین نیکخواه بهرامی همان جوان رعنای 205 سانتی‌متری نگاه‌ها را خیره کرد تا بوسنیاک، ایزدپناه و ترومن را تا مرز پیروزی‌های کوچک و بزرگ پیش ببرد اما، حالا بهت و حیرت بزرگترین حرف‌های ناگفته همه آنهایی شده است که باور نمی‌کنند کوچ یکی از مسافران بلند پرواز را.

سال عجیبی بود سال 1386، سالی که ذوق و شوق افتخارآفرینی‌ها را نیمه کاره گذاشت. دستی از غیب و چشمی در راه.

حالا دیگر کسی دل و دماغی برای حرف زدن ندارد، یعنی حرف زدن درباره آیدینی که بود و حالا نیست لطفی ندارد، نه برای مهران شاهین طبع که مربی او بود و نه برای معینی، استاد اخلاق و نه رضا مشحون که نمی‌تواند بغضش را نگه دارد و نه ....

صمد نیکخواه بهرامی، قهرمان و پهلوانی شبیه برادرش. او چندی پیش سفیر غدیر ورزش ایران شد، بزرگ مردی برای بسکتبال ایران که حالا، هم بدون برادر شده است و هم بی رقیب. سورژه داغی بود تقابل برادران نیکخواه بهرامی در تیم‌های صباباتری و مهرام. اما، حالا آه و حسرتی است که بر دل مانده، حتی بزرگتر از تمامی دنیای بسکتبال.

حالا قطعه نام آوران بهشت زهرا (س) میهمان سرو قامتی دارد، میهمانی تاریخی.

در روزهای داغ فقدان هوا بس ناجوانمردانه سرد است، سرد.

خداحافظ آیدین، خداحافظ پیراهن شماره 8 تیم ملی.

روحش شاد و یادش گرامی.