عشقن استــقلال

وبلاگی برای عاشقان استقلال

عشقن استــقلال

وبلاگی برای عاشقان استقلال

بیوگرافی عادل فردوسی پور

عادل فردوسی‌پور یکی از مشهورترین گزارشگران فوتبال ایران است. او دارای مدرک کارشناسی ارشد مهندسی صنایع از دانشگاه صنعتی شریف است و هم‌اکنون به ارائهٔ واحد درسی زبان تخصصی مهندسی صنایع در این دانشگاه در کنار گزارشگری فوتبال مشغول است.
او پایه‌گذار و مجری برنامهٔ ۹۰ که از شبکهٔ سوم سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش می‌شود نیز هست.
فعالیت رسانه‌ای خود را در سال ۱۳۷۲، با روزنامه‌نگاری در روزنامهٔ ابرار ورزشی به سردبیری اردشیر لارودی آغاز کرد او در پایان سال ۱۳۷۳ پس از چندین بار آزمون به صدا و سیما راه یافت

کم‌حرف اما مقتـد

# «اندرسون لوییس ده‌سوزا» متولد 27 آگوست 1977 در «سن‌ برناردو دوکامپو»ی برزیل یک فوتبالیست حرفه‌ای پرتغالی است که در جهان فوتبال او را با نام «دکو» می‌شناسند. او در تیم پرتغال و تیم باشگاهی بارسلونا توپ می‌زند و یک هافبک کلاس بالاست که شوت‌های قدرتمندی می‌زند.

«دکو» در سال 1997 و در سن 19 سالگی از یک باشگاه کم‌اهمیت برزیل به نام «کورین تیانز آلاگوآنو» به پرتغال رفت تا در باشگاه «بنفیکا»ی «لیسبون» پایتخت این کشور بازی کند. او در این تیم با هموطن خود «کاجو» هم‌بازی بود. با این‌که دکو در تمرینات خوب ظاهر می‌شد ولی مسولان بنفیکا تصمیم گرفتند او را مدتی به باشگاه دیگری به نام «الورکا» قرض دهند که او در آن تیم مدت یک فصل بازی کرد. دکو درآن فصل خیلی خوب ظاهر شد به طوری که «بنفیکا» تصمیم گرفت قرارداد او را تمدید و نام او را وارد اعضای تیم اول خود کند ولی باشگاه و نماینده بازیکنان با هم به توافق نرسیدند. مربی تیم احساس می‌کرد دکو آن‌قدر خوب نیست که ارزش نگه داشتن را داشته باشد. در نتیجه «دکو» به باشگاه «پورتو» واگذار شد و در فصل بازی‌های 99-98 در دوازده مسابقه بازی کرد و دو گل به ثمر رساند. مسولان «پورتو» از بازی دکو بی‌نهایت راضی بودند. همین موضوع سبب شد که او در زمان نقل و انتقالات زمستانی به این باشگاه فروخته شود.
سال‌های نخست حضور در پورتو نشان داد که «دکو» بازیکنی بااستعداد و مقتدر است به طوری که هواداران آن باشگاه به او لقب جادوگر(ocigam) داده بودند. دکو بازیکنی درخشان بود که بیشتر توان خود را صرف دفاع می‌کرد و در این راه از خشونت هم فروگذار نبود به همین خاطر همان‌قدر که دکو گل‌زده و یا سازنده گل بازیکن دیگری بوده به همان اندازه هم کارت زرد و قرمز دریافت کرده است. این رفتار او بارها به ضرر «پورتو» تمام شد ولی با این وجود او مهره اساسی و کلیدی تیم بود و مدت سه سال این وضعیت را حفظ کرد. همین بازی‌های تاثیرگذار سبب انتقال او به باشگاه قدرقدرت بارسلونا شد.
«دکو» تحت راهنمایی‌های «خوزه مورینیو» هدایت تیم بلندپرواز پورتو را بر عهده گرفت و بازیکن کلیدی فصل 2003-2002 شد. او در این فصل در سی بازی ده گل به ثمر رساند ولی هفده کارت زرد و یک کارت قرمز دریافت کرد. با این وجود او در «جام یوفا»ی سال 2003 یکی از بازیکنان مهم و کلیدی محسوب که موجب پیروزی تیمش برابر تیم «سلتیک» شد. سال بعد دکو به پورتو کمک کرد تا بار دیگر عنوان ملی خود را بازیابد. او در آخرین سال همکاری در پورتد جایزه pvm(باارزش‌ترین بازیکن) یوفا را به خود اختصاص داد و در همان زمان به عنوان بهترین هافبک مسابقات انتخاب شد.

بارسلونا

روز هفدهم ژوئن سال 2004 دکو به یک خبرنگار رادیویی گفت که به احتمال زیاد به تیم چلسی خواهد پیوست. او اظهار داشت صحبت‌های مبسوطی در این زمینه بین پورتو و آن باشگاه انگلیسی انجام شده ولی هنوز تصمیم نهایی اتخاذ نشده است و تنها کارهای باقی مانده برای این انتقال آزمایشات جسمی و امضای یک قرارداد رسمی با چلسی است ولی چند روز بعد به روزنامه ورزشی «اوجوگو» گفت بیشتر ترجیح می‌دهد به بارسلونا برود تا این‌که به دنبال مورینیو خودش را به چلسی برساند. در آن زمان بایرن مونیخ هم خواستار این فوتبالیست بود ولی وقتی مذاکرات با چلسی بی‌نتیجه به پایان رسید آن باشگاه هم در تصمیم خود مردد شد. بهترین پیشنهاد در آن زمان از سوی بارسلونا و با قیمت 21 میلیون یورو بود. ولی پورتو به این قیمت راضی نمی‌شد. سرانجام پس از پایان بازی‌های یورو 2004 پورتو پذیرفت با قیمت 15 میلیون یورو به علاوه کلیه حقوق مربوط به «ریکاردو کوارسما» بازیکن گوشه‌ بارسلونا، دکو را به این باشگاه واگذار کند. در بارسلونا عده‌ای پیشنهاد دادند که «دکو» در کنار و تحت‌الشعاع رونالدینیو بازی کند ولی «فرانک رایکارد» او را به عنوان هافبک حمله‌ای تیم انتخاب کرد. هر چند این اقدام ابروهای خیلی‌ها را بالا برد ولی در زمین بازی «دکو» با دانش تاکتیکی، توانایی‌های دفاعی و تلاش بی‌دریغ خود حیرت همگان را برانگیخت. در دسامبر 2004 دکو جایزه دوم بهترین بازیکن را به دست آورد. در آن سال جایزه اول نصیب آندری شوچنکو و جایزه سوم متعلق به رونالدینیو شد. دکو در سال‌های بعد نیز جوایزی همچون بهترین هافبک یوفا، جایزه توپ طلایی جام جهانی، باشگاهی فیفا و جایزه «مرد مسابقه» را از آن خود کرد.

فوریه سال 2007 خبر رسید دکو قصد دارد به یکی از باشگاه‌های انگلستان برود و باشگاه‌های لیورپول، چلسی یا منچستر یونایتد خواستار او هستند. ولی هنوز چنین اتفاقی نیفتاده و دکو همچنان در تصاحب بارسلوناست. زندگی خصوصی
دکو قبل از عزیمت به پرتغال و در زمان زندگی در برزیل با دختری به نام «سیلا» آشنا شد و مدتی بعد با او ازدواج کرد. سه سال بعد از ازدواج آنها دکو به پرتغال رفت و سیلا هم به همراه همسرش به این کشور عزیمت کرد. دکو و سیلا صاحب دو پسر به نام‌های «خوآ انریک» و «پدرو گابریل» هستند که در حال حاضر در کنار مادرشان در برزیل زندگی می‌کنند. یکی دو سال بعد از انتقال به پرتغال دکو در یک مهمانی با دختر جوانی به نام «جاکیارا» ملاقات کرد و به او علاقمند شد. این آشنایی به طلاق دکو و سیلا انجامید و سیلا به همراه دو پسرش با چشمان گریان پرتغال را ترک کرد و به کشورش برگشت. پس از این اتفاق مطبوعات برزیل به شدت از او انتقاد کردند درآوریل سال 2005 دکو و جاکیارا با یکدیگر ازدواج کردند. آن دو صاحب دختر کوچولویی به نام «یاسمین» شده‌ بودند. در جشن ازدواج دکو تمام کسانی که در طول مدت اقامتش در پرتغال با او دوست شده بودند شرکت داشتند و برای این زوج آرزوی سعادت می‌کردند. «پنیتو دوکاستا» رئیس باشگاه پورتو نیز ساقدوش داماد بود. در حالی که یاسمین هم‌اکنون سه سال دارد، دکو و همسرش در انتظار دومین فرزند خود به سر می‌برند.

رسوایی

وقتی خبر انتقال احتمالی «دکو» به باشگاه‌های انگلیس منتشر شد، اخبار جانبی دیگری نیز انتشار یافت. از گوشه و کنار شنیده می‌شد که دکو به این دلیل می‌خواهد خود را به انگلیس برساند که یک معشوقه اسرارآمیز در آنجا دارد و به همین دلیل است که سفرهای زیادی به لندن می‌کند. کار به جایی کشید که فیلم ویدئویی از او و آن دختر مرموز و بی‌نام و نشان به دست مردم افتاد ولی دکو و همسرش تمام این اخبار را تکذیب کردند و دکو اعلام کرد هرگز نمی‌تواند فکرش را هم بکند که به همسر دوست‌داشتنی‌اش خیانت کند.
با این حال خیلی از مطبوعات حتی مطبوعات پرتغال بارها اشاره کردند که دکو نمی‌تواند الگوی خوبی برای جوانان کشورش باشد.

دکو فروشی نیست
پس از پایان فصل گذشته بازی‌ها شایعات بسیاری حول‌‌ و حوش انتقال دکو به گوش می‌رسید و گفته می‌شد مسولان بارسلونا به خاطر این‌که در فصل گذشته از بازی او ناامید شده‌اند قصد دارند او را کنار بگذارند. ولی «لاپورتا» رئیس این باشگاه سرانجام اعلام کرد مرد پورتویی آنها هیچ جایی نمی‌رود و در اسپانیا خواهد ماند. او در مصاحبه‌ای خیلی محکم گفت:« دکو فروشی نیست. او بازیکنی است که روحیه مثبت به بازیکنان تیم می‌دهد و ما به هیچ وجه او را نمی‌فروشیم.» دکو عکس‌العمل مثبتی به این سخنان «لاپورتا» نشان داد و گفت:« این سخنان مرا خوشحال کرد. من همیشه گفته‌ام بازیکن حرفه‌ای هستم که اینجا را ترک کرده‌ام چون عاشق بارسلونا هستم ولی زندگی جریان دارد و اوضاع همیشه یک جور نمی‌ماند. بالاخره روزی فرا خواهد رسید که بارسلونا دیگر مرا نخواهد اما ظاهرا آن روز، امروز نیست.»
مسی بهترین است دکو علاقه خاصی به «لیونل مسی» دارد. از نظر او مسی لیاقت آن را دارد که برنده جایزه توپ طلایی شود و می‌گوید مسی بهترین فوتبالیست دنیاست. هر چند که «کاکا» در فصل گذشته خیلی خوب کار کرد ولی من مسی را به او ترجیح می‌دهم. او حیرت‌انگیز است. همه هم‌تیمی‌هایش می‌گویند او بهترین بازیکن سال می‌شود. دکو درباره رونالدینیو هم نظراتی دارد و می‌گوید او با هیچ‌یک از بازیکنان مشکل ندارد :«هواداران ما با او هیچ مشکلی
ندارند. همه دوستانش هم عاشقانه از او حمایت می‌کنند. مربی ما می‌گوید او انسان والایی است. رونالدینیو متعلق به بارسلوناست. مطبوعات، زیادی به پروپای او می‌پیچند. نمی‌فهمم چرا این‌قدر علاقه دارند به زندگی خصوصی او بپردازند. به نظر من این اصلا عقلانی نیست. کوتاه از دکو دکو یک فوتبالیست برزیلی با 174سانتی‌متر قد و 73 کیلوگرم وزن است و عاشق بارسلونا و کشور پرتغال می‌باشد. او پرتغال را وطن خود می‌داند. او در اولین حضور خود در تیم ملی پرتغال که برابر کشور برزیل انجام شد گل زد و سبب شد پرتغال بعد از گذشت سال ها (یعنی از جام جهانی 1966) بار دیگر برابر برزیل پیروز شود.
دکو پدر سه فرزند است و در انتظار چهارمین فرزند خود به سر می‌برد. دو پسر اول او از همسر اولش و دخترش یاسمین از همسر فعلی‌اش «جاکیارا» است. او در سال 2006 به عنوان بهترین فوتبالیست اسپانیا انتخاب شد. او یکی از معدود بازیکنانی است که در دو باشگاه مختلف لیگ قهرمانی یوفا را برد. القاب دکو در باشگاه پورتو «جادوگر» و «سوپر دکو» بودند. این القاب را هواداران پورتو به او می‌دادند.
دکو نخستین بازیکنی است که در دو باشگاه مختلف جایزه بهترین هافبک یوفا را به دست آورد. درباره دکو می‌گویند: لیونل مسی:«دکو زیاد حرف نمی‌زند ولی وقتی حرف می‌زند همه گوش می‌کنند.»
مورینیو: «دکو کلاس دنیاست.» فیلیپو مربی برزیلی:«فکر می‌کنم بزرگترین اشتباه زندگی من این بود که وقتی در برزیل بودم با دکو قرارداد نبستم ولی الان که در پرتغال مربی‌گری می‌کنم از این بابت خوشحالم.» فرانک رایکارد:«دکو فشارسنج تیم ماست. وقتی رو فرم باشد کیفیت بازی ما را بالا می‌برد و وقتی وضعیت مساعدی نداشته باشد تمام تیم ضعیف بازی می‌کنند.»
مارتین اونیل مربی سابق باشگاه سلتیک:«او بازیکن بزرگی است. احمقانه است کسی او را دست‌کم بگیرد.» یک مجله ورزشی استرالیایی:«شاید دکو شبیه به پسربچه‌های سردرگم در فیلم‌های خنده‌دار ژاپنی باشد ولی او باهوش، دقیق، سرسخت، متکبر و یک پاسور فوق‌العاده است.»











آدیداس کیست یا چیست؟

امروزه نام و علامت آدیداس برای هیچ کس نا آشنا نیست . نام و علامتی که هرکسی را نا خداگاه بیاد ورزش می اندازد.اما اینکه این علامت و نام چه مفهومی دارد و از کجا آمده برای اکثر ما سوال است. نام آدیداس امروزه نه فقط برای ورزشکاران و علاقمندان به ورزش، بلکه برای اشخاص دیگر به عنوان استاندارد کیفیت لباس و تجهیزات ورزشی شناخته می شود.


● آدیداس کیست؟

در سال ۱۹۲۰ آدولف داسلر (Adolf Dassler) جوان بیست ساله آلمانی شروع به ساخت کفشهای ورزشی کرد و سعی کرد که کفشهای زیبا و با کیفیت را تولید کند. پس از استقبال خوب و شناخته شدن محصولات او، آدولف به فکر ثبت شرکت و پیدا کردن نامی برای محصولات خود افتاد. چون خانواده و دوستان او را آدی (Adi) صدا می کردند او از کلمه Adi و سه کلمه از نام خانوادگی خود استفاده کرد، و نام Adidas را برای شرکت و محصولات خود برگزید.او همچنین برای محصولات خود که در آن زمان فقط کفش های ورزشی بودند، لوگویی را طراحی کرد.
آدیداس نامی آشنا برای ورزش دوستان

شرکت آدیداس و لوگوی آن در سال ۱۹۴۸ به ثبت رسیدند. چندی بعد او به فکر گسترش شرکت خود افتاد و همچنین محصولات خود را فقط به ارایه کفش ورزشی احاطه نکرد. لباسها و گرمکن های ورزشی نیز به محصولات آدیداس اضافه شدند. سپس آدیداس تجهیزات ورزشی مانند توپ و راکت نیز تولید کرد.با گسترش محصولات آدیداس، آدولف داسلر علامت جدیدی برای شرکت و محصولات خود انتخاب کرد. این علامت از شکل کلی کفش گرفته شده بود. علامت جدید دارای سه نوار – از کوتاه به بلند – بود. چون آدولف نام آدیداس را از کلمه اول نام کوچک و سه کلمه نام بزرگ خود برگزیده بود، پس انتخاب تعداد سه نوار نیز همین ایده را برای او همراه داشت.آدی داسلر سعی کرد که از طراحان باسلیقه و حرفه ای لباس استفاده کند. کیفیت و زیبایی همیشه شعار او و همکارانش بود.
آدیداس نامی آشنا برای ورزش دوستان
● علامت طرح ۱۹۷۲

در سال ۱۹۷۲ آدی و همکارانش به این نتیجه رسیدند که تغییری را در لوگوی آدیداس انجام دهند. چون همان سال مسابقات المپیک در شهر مونیخ برگزار می شد، آنها از المپیک ایده گرفتند. در این لوگوی جدید سه برگ - که نشانه سه قاره شرکت کننده در المپیک بود – در کنار هم قرار گرفتند. سه خط نیز در پایین این برگها عبور می کرد.یک سال بعد آدیداس علامت خود و آرم سه نوار را ثبت بین المللی کرد. آدولف داسلر در سن ۷۸ سالگی یعنی در سال ۱۹۷۸ درگذشت و سهام این شرکت برای پسر و خانواده اش ماند. اما در سال ۱۹۸۹ خانواده داسلر از شرکت بیرون رفتند و آدیداس به شرکتی "سهامی عام" تبدیل شد.
آدیداس حامی ورزش
● adidas-Solomon

در سال ۱۹۹۷ آدیداس شرکت Solomon Group را خرید و با آن شرکت یکی شد. Solomon Group وسایل و تجهیزات اسکی و کوهنوردی تولید می کرد. با خرید این شرکت، نام Adidas به Adidas-Solomon تغییر پیدا کرد.امروزه آدیداس در اکثر کشورهای دنیا دارای شعبه و نمایندگی است. کارمندان این شرکت بیش از ۱۳ هزار نفر هستند. آدیداس در اکثر رقباتها و تورنومنتهای معتبر جهانی مانند المپیک به عنوان یکی از حامیان اصلی حضور دارد.آرم کنونی این شرکت، دومین آرمی است که آدولف طراحی کرده بود، با این تفاوت که زیر آن نوشته adidas نیز وجود دارد.

بیوگرافی سلطان آسیا(ناصر حجازی)

ناصر حجازی متولد 23/9/1328 تهران است.دارای مدرک تحصیلی لیسانس ومترجمی زبان انگلیسی است.
متاهل ودارای دوفرزند که یکی دخترویکی پسر است.پسرش آتیلا مهندس است وفوتبال بازی میکند ودخترش آتوسا لیسانس زبان انگلیسی دارد.آتوسا در فوتبال سالنی بازیکن شایسته ای بود و حتی به عنوان بهترین گلزن( خانم گل ) نیز دست یافت.ناصرخان درسال 1352 ازدواج کرده است ویک همسرمهربان وتحصیلکرده دارد.دراین سی وچندسالی که ازدواج کرده تاحالا با همسر وفرزندانش اختلافی پیدا نکرده واززندگیش راضی است . مثل دیگر بازیکنان فوتبال رااز زمین خاکی شروع کرده وبه طور رسمی درتیم نادر حضور پیدا کرده است(1 سال) وبعد به تیم محبوبش استقلال(تاج) پیوسته است.
درآغاز والیبال وبسکتبال بازی میکرد ویک بارمعل ورزش اوخواست تا درون دروازه بایستد(به دلیل عدم حضور دروازه بان تیم)وکاراورا پسندید وازآن به بعدناصرخان به ورزش فوتبال وپست دروازه بانی پرداخت.زمانی که درتیم نادر بود به تیم ملی دعوت شدوتا28 سالگی درتیم ملی سنگربان اول بود.تا الان درتیمهای نادر.استقلال(تاج).شهبازومحمدان بنگلادش حضورداشته وبه مدت یکسال هم مربی تیم بنگلادش بوده است.مدتی درذوب اهن.استقلال رشت(پگاه گیلان فعلی).استقلال اهواز,نساجی مازندران ...حضورداشت .در زمان جوانی زیاد به سینما میرفت وحالا دیگر نمیرود.
ازخدا میخواست که فرزند اولش پسر باشد وخدادعای اورا اجابت کردولی وقتی دخترش به دنیا آمد فهمید که دختر وپسر باهم فرقی ندارند وهردو عزیز میباشند.بدترین خاطره اش هم مربوط میباشد به باخت تیم ملی به استرالیا بانتیجه ی0-3 در سال 1973 جام جهانی مونیخ واینکه درسن 29 سالگی ازتیم ملی کنار گذاشته شد.
می گوید:میتوانست بهترین گلر جهان باشد ولی عده ای حسود باعث شدند تادراوج آمادگی از فوتبال خداحافظی کند.ناصرخان خورشت بادمجان وقورمه سبزی را با دستپخت همسرش دوست دارد. عاشق نوه اش امیرارسلان است وخیلی خیلی دوستش دارد ومی گوید اوآینده خوبی درفوتبال خواهد داشت. محبوبیت رابهتر از شهرت میداند ومیگوید ثروت بیش ازاندازه مایه دردسر است.
ناصرخان میگوید:من چیزی کمترازتولدو .کان وبوفون ودیگر بهترین دروازه بانان دنیا نداشتم ولی نگذاشتند به آرزویم برسم.






بیوگرافی عقاب آسیا(وحید طالب لو)

نام خانوادگی: طالب لو

نام :وحید

پدر: حسین

شماره شناسنامه:5923

تعداد خواهر و برادر: یک خواهر

محل تولد: تهران

محل سکونت: کرج

تاریخ تولد: 5/3/1361

ماشین: مزدا323 نقره ای

وضعیت تاهل: مجرد

از چه سالی به استقلال آمدید؟ از جوانان با استقلال بودم






بیوگرافی ژنرال آسیا(امیر قلعه نوعی)

بیوگرافی و ناگفته ها از سرمربی جوان و موفق این روزهای تیم ملی ایران 

هم او که هیچ وقت رو بازی نکرد!
1- جلسه دو ساعته منصور پورحیدری، جواد زرینچه و امیر قلعه نویی ساعت 7 عصر به پایان رسید. پورحیدری و قلعه نویی راهی منزل شدند و زرینچه به ساختمان صداوسیما در خیابان ولی عصر رفت. لحظاتی تا آغاز برنامه 90 باقی بود. عادل فردوسی پور پرسید؛ «چی شد جواد جان؟»، «تموم شد، فردا تو کنفرانس مطبوعاتی اعلام می شه. من و امیر بازوهای چپ و راست منصورخان می شیم، منصورخان هم سرمربی. امروز تا ساعت 7 جلسه داشتیم و برنامه دوساله دادیم.» 2- کنفرانس مطبوعاتی آغاز شد. پورحیدری، قلعه نویی، زرینچه و نصرالله عبداللهی پشت میز در کنار قریب نشستند. لحظه معرفی سرمربی جدید تیم استقلال رسید. پورحیدری تکانی به خودش داد، کمر راست کرد و عینک را از روی چشم برداشت. قریب اما شوک عجیبی به او وارد کرد؛ «سرمربی جدید، آقای امیرقلعه نویی هستن که...» رنگ رخسار سه نفر دیگر تغییر کرد اما فرقی هم نداشت؛ «آقایان پورحیدری، زرینچه و عبداللهی به عنوان مشاوران فنی باشگاه فعالیت خواهند کرد...» 3- آنها اشتباه کردند. پورحیدری به منزل رفت تا شب ناآرامی را پشت سر بگذارد. زرینچه به برنامه 90 رفت تا با خوش خیالی اش شب را سپری کند اما امیر قلعه نویی لحظات پرکاری را پشت سر گذاشت. کسی نمی داند در جریان مکالمات تلفنی ساعت 11 شب چه اتفاقی رخ داد و جلسه نیمه شب دوشنبه و ساعت بامدادی سه شنبه چگونه سپری شد اما نتیجه اش کاملاً مشخص بود، امیر قلعه نویی در یک برنامه ریزی چند ساله به صندلی سرمربیگری استقلال رسید و بر آن تکیه زد.

طناب شاهین برای صعود
پسر دوم خانواده یی در خانی آباد اردشیر بود؛ 1342. برایش شناسنامه گرفتند؛ «اردشیر قلعه نویی، فرزند محمد، تاریخ تولد؛ 1342، ش ش 4431» خانواده یی پرجمعیت یعنی 7 خواهر و برادر به علاوه پدر و مادر، جمعاً 9 نفر.پدرش یک «ولوو» داشت و با آن کار می کرد و خرج زندگی خانواده پرجمعیت اش را تامین می کرد اما روزهای تقریباً عادی خیلی دوام پیدا نکرد. اردشیر 7 ساله بود که خبر دادند پدرش فوت کرده. از سیزده سالگی شروع کرد به کارکردن. روزی 50 تومان حقوق می گرفت. در کنارش فوتبال را نباید فراموش کرد. اردشیر لارودی و ابوطالب اولین کسانی بودند که او را برای تیم های پایه یی راه آهن انتخاب کردند و بعد ناصر ابراهیمی، نخ را گرفت و او را به تیم بزرگسالان راه آهن برد. او در سال 1360 به تیم ملی جوانان دعوت شد که نمایش قابل قبولی هم از خود ارائه کرد اما چند ماه بعد، قسمت یک طور دیگر به حمایت از او برآمد. ناصر ابراهیمی در اسفند 1360 از راه آهن به شاهین رفت. ابراهیمی از میان تمام بازیکنان نخبه یی که در راه آهن داشت تنها امیر قلعه نویی را به شاهین برد. شاهین ملی پوشان زیادی در آن روزها داشت، نادر فریادشیران، دینورزاده، نصرالله عبداللهی، صادقی، حمید مجدتیموری و علی حیدری از این جمع بودند. سال اول و دوم فعالیت ابراهیمی در شاهین پرتنش بود. او سال 63 شاهین را رها کرد و رفت و جای خود را برای مدت کوتاهی به محراب شاهرخی سپرد. او نیز بعد از چند ماه جای خود را به نصرالله عبداللهی داد. در این سال ها شاهین جوان شده بود. پس از خداحافظی صادقی و رفتن دینورزاده، اردشیر 22 ساله به عنوان کاپیتان تیم انتخاب شد.او اواسط لیگ سال 66 پس از پیروزی2 بر صفر برابر پرسپولیس، شاهین را ترک کرد و به السد قطر رفت.

حرکت به سمت استقلال
زمستان 1367 او به تهران بازگشت و این بار آدرس باشگاه استقلال در دستش بود. پای میز قرارداد نشست و با رقمی حدود 150 هزار تومان پیراهن آبی را بر تن کرد. اولین بازی اردشیر به عنوان بازیکن استقلال در تاریخ 19/12/1367 مقابل پرسپولیس رقم خورد. این بازی که در مرحله یک چهارم نهایی جام حذفی برگزار می شد به پنالتی کشیده شد و امیر پنالتی اش را از دست داد. در تیم آن روز استقلال به جز قلعه نویی، یکه، اردستانی و شکورزاده دیگر نفراتی بودند که سابقه بازی در شاهین را داشتند. اما این بازیکن خلاق تا پایان دوره بازیگری اش تنها 19 بازی ملی را در کارنامه ثبت کرد که اتفاقاً 18 بازی آن در سن 30 سالگی به بعد رخ داد. امیر اولین بار توسط ناصر ابراهیمی در سال 1364 به تیم ملی «ب» دعوت شد. او در اردیبهشت ماه سال 1365 همراه تیم ملی به چین سفر کرد و اولین بار پیراهن تیم ملی الف را بر تن کرد اما تا سال 1372 هیچ گاه مجدداً به تیم ملی فراخوانده نشد یعنی 21/6/1372 دیدار ایران - بوسنی هرزگوین که با سرمربیگری علی پروین انجام شد. در کارنامه قلعه نویی تنها یک گل زده آن هم به کویت دیده می شود.

در سالار دره چه گذشت
او در سال 1368 دچار مصدومیت شدیدی شد. قلعه نویی دو مرتبه مصدومیت جدی را تجربه کرد که یک بار آن در سال 1373 بود؛ «اولین باری که او را دیدم سال 1368 بود. نازی آباد، کوچه اشرف، پلاک 3، یک خانه 40-30 متری. زانوی امیر ایراد داشت و من به منزلشان رفتم تا حالش را بپرسم.» کاظم اولیایی آن روزها به عنوان مدیر ورزشی باشگاه منصوب شده بود. اواخر سال 1369 و اوایل 1370، استقلال خود را آماده حضور در رقابت های جام باشگاه های آسیا می کرد؛ «قرار بود برای بازی ها برویم بنگلادش، تصمیم گرفتیم پیش از سفر اردویی در یکی از نقاط ایران برگزار کنیم که به لحاظ شرایط آب و هوایی نزدیک به بنگلادش باشد.» به این ترتیب سالاردره مازندران برای برپایی اردو انتخاب شد. اردوی 20 روزه استقلالی ها در سالاردره بدون حاشیه نبود و اتفاقاً، امیرقلعه نویی در بطن وقایع اردو قرار داشت. صادق ورمزیار آن روزها را چنین به یاد می آورد؛ «شاهرخ مجدداً از پرسپولیس به استقلال بازگشته بود. او قاعدتاً کاپیتان تیم می شد اما چنگیز و قلعه نویی معتقد بودند او تعصب استقلالی ندارد و نباید کاپیتان شود.» دسته بندی آغاز شد. قلعه نویی با چنگیز ارتباط بیشتری داشت. این دو در همان موقع شرکت واردات و صادراتی را با مشارکت همدیگر تاسیس کرده بودند؛ «بله، محل شرکت شان هم در خیابان طالقانی بود.» این شراکت یک سال هم دوام نیاورد ولی در دوره اردویی سالاردره موجب تشکیل یک گروه برای گرفتن بازوبند کاپیتانی شد؛ «وقتی شاهرخ حضور داشت به دلیل هم پست بودن، جای امیر تنگ می شد و او را در سایه قرار می داد. البته ما یکی دو روز بعد، از درگیری بین شاهرخ بیانی و امیر قلعه نویی مطلع شدیم.» کاظم اولیایی نیز درگیری های سالاردره را تایید می کند؛ «در آن اردو نفرات اضافی داشتیم که باید حذف می شدند. 4 ، 5 نفر روی لبه تیغ بودند به همین دلیل دسته بندی شد. یادم می آید یک شب تا ساعت 2 بعد از نیمه شب جلسه داشتیم که اگر اقدام به موقع پورحیدری نبود، تیم از هم پاشیده می شد.»

نقش سونای زعفرانیه در پیشرفت امیر
این مورد آخرین باری نبود که امیر قلعه نویی تیم را به چند دستگی کشید. سال 1372، پس از رفتن نسل قدیم استقلال، نوبت به همدوره یی های ژنرال جدید استقلال رسید که میان خود کاپیتانی را تقسیم کنند؛ «بعد از قهرمانی در جام باشگاه های آسیا، امیر به ایجاد موقعیت برای خودش اقدام کرد. او روابط عمومی خوبی داشت و روحیه نفر اول بودنش در رسیدن به بازوبند کاپیتانی بی تاثیر نبود.» مدیر استقلال رسیدن با بازوبند را ماحصل یک فعالیت با برنامه ریزی عنوان کرد. اما صادق ورمزیار سابقه بیشتری از امیر در استقلال داشت. او از 12 سالگی و در تیم های پایه یی عضو تیم استقلال بود. رفع این مانع برای امیر کار چندان سختی به نظر نمی رسید؛ «او فکر همه جا را کرده بود. می دانست می تواند به راحتی من را از سر راه بردارد. طرح دوستی با من ریخت و با هم خیلی نزدیک شدیم. سال 72 بود. بازوبند کاپیتانی به من رسید اما من جلوی همه آن را به قلعه نویی دادم. دیدم او بزرگتر از من است و در فضای دوستی، درست نیست من بازوبند را ببندم.» در همین دوران یکی از بزرگترین اتفاقات زندگی امیر قلعه نویی به وقوع پیوست. محمدجواد ایروانی، رئیس هیات مدیره باشگاه و قائم مقام وزارت کشاورزی، راه ورود قلعه نویی به نزدیکی اش را باز گذاشت. به اعتقاد برخی از مطلعان، آشنایی و قرابت قلعه نویی با ایروانی در سونای مشهوری در خیابان زعفرانیه اتفاق افتاد؛ «رفاقت ها نقش داشت. سونایی بود که اتفاقاً کاپ قهرمانی ما در جام باشگاه های آسیا در آنجا نگهداری می شد. هنوز هم آن کاپ آنجاست. این سونای مشهور محل دیدارهای کاپیتان تیم با رئیس هیات مدیره بود.» عده یی معتقدند قلعه نویی اخبار تیم را در دیدارهایش با ایروانی در سونا به اطلاع او می رساند.

تلاش برای برکناری پورحیدری
بدبینی منصور پورحیدری به کاپیتانش هر روز بیشتر می شد، اگرچه او سعی داشت این مساله پنهان بماند. دومین مصدومیت شدید قلعه نویی باعث خانه نشینی و به تبع آن افت او شده تا زمینه برای خداحافظی یا کنار گذاشتن کاپیتان تیم استقلال آماده شد؛ «مصدومیت شدید باعث شد امیر زودتر از دیگر فوتبالیست ها عمر فوتبالش به سر آید. سال 1374 یا 75 پورحیدری تصمیم گرفت در دیداری که برابر پرسپولیس داشتیم از او در ترکیب اصلی استفاده نکند، او بلافاصله از موضوع مطلع شد و به من و رئیس هیات مدیره (آقای ایروانی) مراجعه کرد ولی پورحیدری زیر بار نرفت.» پرویز مظلومی دستیار پورحیدری در آن روزها شرح اتفاق را اینگونه تکمیل کرد؛ «آن بازی را یک بر صفر باختیم. امیر نیمه دوم به زمین فرستاده شد ولی به طور مشخص در خدمت تیم نبود و به اصطلاح داخل زمین راه می رفت. این مساله به خاطر درگیری دوباره قلعه نویی و شاهرخ بیانی هم بود. او حتی با پورحیدری پرخاشگرانه برخورد کرد.» استقلال بازی های آسیایی را پیش رو داشت. تیم پیر استقلال که در لیگ هم نتایج خوبی نگرفته بود به مرحله نهایی جام باشگاه های آسیا صعود کرده بود؛ «منصور می گفت تیم برای مسابقات لیگ پیر است. برای فصل آینده باید جوانگرایی کنیم ولی فعلاً به این نفرات احتیاج داریم.» اولیایی اگرچه در برابر این ابهام که قلعه نویی با صحبت هایش با ایروانی و اعضای هیات مدیره، رفتن پورحیدری را تسریع بخشید، سکوت می کند اما پیرامون گفت وگوهایش با هیات مدیره می گوید؛ «به هیات مدیره گفتم منصور بماند. آنها نپذیرفتند. من گفتم استعفا می دهم تا مدیر دیگری او را تغییر دهد.» پرویز مظلومی هم برگ دیگری را به یاد می آورد؛ «ما در جریان کامل اتفاقات بودیم. می دانستیم جلسات هیات مدیره تشکیل می شود ولی فرصت خواستیم که اگر در جام باشگاه های آسیا نتیجه نگرفتیم برویم. در این میان ما برای انجام یک بازی با ابومسلم باید به مشهد می رفتیم. آن زمان اغلب سفرهای تیم با اتوبوس انجام می شد ولی امیر بدون اطلاع ما با هواپیما به مشهد رفت. باز هم در آن بازی منصور تصمیم گرفت امیر را از نیمه دوم به ترکیب اضافه کند که البته باز هم در نیمه دوم امیر فقط در میانه زمین راه رفت. پس از پایان بازی باز هم او تیم را همراهی نکرد و با هواپیما به تهران بازگشت. او و ادموند اختر که توسط منصور کنار گذاشته شده بودند کار را تمام کردند.» در چنین روزهایی قلعه نویی تلاش خود را برای تغییر سرمربی به حداکثر رساند. او برای جلب همکاری به همبازیانش رو آورد که اتفاقاً یکی از آنها صادق ورمزیار بود؛ «یک روز پیشنهاد داد که اگر بیایی و با من هماهنگ بشوی ما منصورخان را برمی داریم و دو نفری تیم را اداره می کنیم. ولی من گفتم که منصورخان مثل پدرم می ماند. 12 ،13 ساله بودم که زیر بال و پرم را گرفت. خب او رفت و من هم به خاطر رفاقت این مساله را با کسی در میان نگذاشتم.» در اولین تمرین پس از بازی ابومسلم - استقلال، بازیکنان متوجه اتفاقاتی شدند ولی در پایان زمان تمرین بود که مظلومی و پورحیدری در جریان قرار گرفتند؛ «در حین تمرین دیدیم بین بچه ها پچ پچ می شود. ما خبر نداشتیم که باشگاه منصورخان را تغییر داده. او پس از پایان تمرین به من گفت که به بچه ها بگو فردا تمرین ریکاوری داریم. اولیایی به من نزدیک شد و گفت آقای مظلومی بگذارید فردا استراحت کنند بعد تصمیم بگیریم. این گونه شد که ما هم متوجه تغییرات شدیم.» به این ترتیب منصور پورحیدری برکنار شد و جای خود را به ناصر حجازی داد اما مساله یی که در هاله یی از ابهام باقی مانده است این است که طوماری که گفته می شود با تلاش قلعه نویی در جهت مخالفت با پورحیدری امضا شد، صحت دارد یا خیر،

سفر به آلمان
آمدن ناصر حجازی هم در بهبود موقعیت قلعه نویی تاثیری نداشت و او بلافاصله باب مخالفت با ناصر حجازی را گشود که تا برکناری حجازی ادامه داشت. قلعه نویی که دیگر، بازنشستگی را پذیرفته بود در پی چاره یی برای رسیدن به صندلی مربیگری استقلال برآمد؛ «20 روز تمام از 8 صبح تا 6 بعدازظهر در دفتر من می نشست و مدام تکرار می کرد که من به حقم در استقلال نرسیدم.» و این آغاز رفاقت نزدیک ابراهیم طالبی و امیر قلعه نویی بود. همین رفاقت بود که به حضور قلعه نویی بر سر تمرینات تیم بایرلورکوزن منتهی شد؛ «روزی که رودی فولر به ایران آمد امیر از من خواست که مدتی به لورکوزن برود و بر سر تمرینات بایر حاضر شود.برایش ویزا گرفتم و او را به آنجا فرستادم. مدتی گذشت و او گفت که دلش برای همسر و فرزندش تنگ شده. من هم برای آنها ویزا گرفتم. وقتی دوره حضور او تمام شد به من گفت می توانی به آقای کریستف دام بگویی یک کاغذ بنویسد که من در این مدت سر تمرینات بایر لورکوزن بوده ام؟ من با جلب نظر «دام»، نامه یی را نوشته و دادم تایپ شد و دام آن را امضا کرد. اینکه می گویند من در کلاس مربیگری بایرلورکوزن شرکت کرده ام صحت ندارد چون باشگاه ها کلاسی برای تدریس مربیگری ندارند.» در این زمان قلعه نویی توسط یکی از دوستانش در پرتیراژترین روزنامه کشور با کرباسچی- شهردار وقت تهران- آشنا شد و به این ترتیب او مدتی به عنوان مشاور شهردار یکی از مناطق تهران مشغول به فعالیت بود. این جمله معروف را بسیاری از قلعه نویی شنیده اند که «من از کرباسچی یاد گرفتم با آدم های بزرگ کار کنم.» با بازگشت قلعه نویی از آلمان فتح الله زاده به او پیشنهاد مدیریت تیم های پایه یی استقلال را داد؛ «جواب داد که نه، می خواهم از بزرگسالان شروع کنم.» به همین دلیل مدیرعامل جدید باشگاه حکم «مشاور مدیرعامل» را به نام او امضا کرد.

کودتای سیاه
از امیر قلعه نویی خبر چندانی طی این سال ها در مطبوعات ورزشی منتشر نمی شد تا زمانی که بحث برکناری ناصر حجازی به میان آمد. هرچند برکناری ناصر حجازی به تحریک عده یی از درون باشگاه و با جوسازی از روی سکوهای تماشاگران در استادیوم آزادی صورت گرفت اما نمی توان ردی از امیر قلعه نویی در این جریانات یافت. ناصر حجازی برکنار شد و جای خود را دوباره به منصور پورحیدری داد. ابراهیم طالبی نقل قول جالبی از پورحیدری دارد؛ «یک روز از پورحیدری پرسیدم چرا شما از امیر استفاده نمی کنید؟ او جواب داد که هر کسی با امیر کار می کند باید دو پاسبان بگیرد که وقتی برمی گردد پشت سرش کودتا نشده باشد.» در طول این مدت امیر قلعه نویی مربیگری در تیم های برق تهران و کشاورز را تجربه کرد ولی هیچ کدام تجربه چندان خوشایندی برای او به حساب نیامدند. با این حال پس از مدتی، زمان رفتن مجدد پورحیدری از استقلال فرا رسید. فردی که آغاز و پایان دوره بازی قلعه نویی در استقلال در زمان سرمربیگری او اتفاق افتاد. استقلال در اولین دوره برگزاری لیگ برتر در نزدیک ترین حالت ممکن برای رسیدن به جام قهرمانی قرار داشت. استقلال در آخرین دیدار باید در انزلی به مصاف ملوان می رفت که حتی یک تساوی هم حکم قهرمانی را به نام استقلال امضا می کرد. پرویز مظلومی دستیار پورحیدری در آن بازی بود؛ «دو روز پیش از اینکه برویم انزلی در پیست داودیه تمرین می کردیم. «پ» بازیکن بزرگی بود که پس از بازگشت از آلمان به صلاحدید پورحیدری روی نیمکت نشسته و این موضوع او را به شدت ناراحت کرده بود. روز تمرین ولی الله صالح نیا- بدنساز تیم- به من گفت که فلان بازیکن گفته داغ قهرمانی را به دل اینها می گذاریم. من به پورحیدری مساله را منتقل و تاکید کردم که شرایط عادی به نظر نمی رسد ولی منصور همیشه آدم خوش بینی بود و این حرف را نشنیده گرفت. وقتی بازی شروع شد فهمیدم که شرایط مناسب نیست ولی دیگر کاری نمی شد کرد.» استقلال داغ قهرمانی را بر دل پورحیدری گذاشت و نیمه شب همان دیدار و بامداد فردای آن روز جلسه فوق العاده یی در باشگاه استقلال تشکیل شد.

دعوت به خانه ای در ستارخان
با رفتن منصور پورحیدری، علی فتح الله زاده برای بار دوم ابراهیم طالبی را فراخواند- او یک بار پس از رفتن حجازی با زرینچه، مربیان تیم شدند- و مربیگری استقلال را به او سپرد؛ «فتح الله زاده گفت که یکی از این چهار نفر را بیاور. چنگیز، بیژن طاهری، جواد زرینچه و امیر قلعه نویی، چهار نفری بودند که مدیرعامل باشگاه به من پیشنهاد داد. هرچند بسیاری من را از این کار منع کردند ولی امیر انتخاب من به عنوان همکار بود. او پس از پیشنهاد من گفت که می خواهم همیشه با هم کار کنیم.» پیش از دیدار نیمه نهایی جام حذفی استقلال برابر فجر سپاسی شیراز اتفاق جالبی در جریان یکی از تمرینات استقلال رخ داد؛ دیدم امیر به همراه پاشازاده بر سر تمرین حاضر شد. من به آن موضوع توجه خاصی نشان ندادم. اما شب پیش از بازی من، امیر و چراغپور در حال چیدن ترکیب بودیم که امیر خواست پاشازاده جای خرمگاه در ترکیب قرار بگیرد. از او پرسیدم چرا؟ معمولاً به ترکیب تیم برنده دست نمی زنند و این خواست او برایم سوال بود. او تنها پاسخ داد که فقط به خاطر من.» اما پس از قهرمانی، تداوم حضور برای قلعه نویی از هر چیز دیگری بااهمیت تر به نظر می رسید، کمااینکه او تلاش های بسیاری برای حفظ موقعیت به دست آمده داشت. «بعد از قهرمانی زنگ زد و گفت به آدرسی که داد بروم. آدرس متعلق به خانه یی در ستارخان بود. سرظهر رسیدم آنجا، ساعت یک بعدازظهر بود. یادم می آید برای ناهار پیتزا سفارش داده بودند. در آن جلسه آقایان ل.، ک.، ق.، هـ و چند نفر دیگر(بزرگان مطبوعات ورزشی) حضور داشتند. صحبتشان را اینگونه آغاز کردند که اگر ما بخواهیم، یک نفر مربی تیم ملی می شود و اگر نخواهیم، نمی شود. ما تشکیلات داریم. وقتی می آیید داخل تصمیم گیرنده نیستید. ما قرارداد، بازیکن و تیم را تعیین می کنیم. البته شما ضرر نمی کنید. من پیشنهاد آنها را نپذیرفتم و از آن خانه خارج شدم اما امیر همراه آنها ماند.»

آمدن کخ با اصرار قلعه نویی
علی فتح الله زاده، طالبی و قلعه نویی را به دفترش فراخواند؛ «من نمی توانم تیم را به شما بدهم. یا باید اصغر شرفی سرمربی باشد یا یک مربی خارجی بیاورم.» هر دو پذیرفتند که در کنار یک مربی خارجی کار کنند و کاندیدای سرمربیگری استقلال نام آشنایی بود، رولند کخ. مذاکرات اولیه با توفیق سپری شد و حضور کخ تقریباً قطعی به نظر می رسید. اما فتح الله زاده حس می کرد در صورت آمدن کخ و به دلیل نزدیک بودن او با طالبی، امیر قلعه نویی فراموش شده و مسائل ناخوشایندی رخ دهد؛ «کخ مربی بزرگی بود ولی می دانستم امیر کنار می ماند ولی ما لطمه می خوریم. رفتم دوبی و به دوستم آقای نورایی گفتم او یک مربی طراز اول از هلند را برای مذاکره به دوبی آورد و ما به توافقات اولیه هم رسیدیم. رفتیم قراردادش هم 40 درصد پایین تر از کخ بود. از دوبی به امیر زنگ زدم و پیشنهاد کردم با این مربی به توافق برسیم. او گفت که نیم ساعت دیگر به من پاسخ می دهد. بعد از نیم ساعت او زنگ زد که حاج آقا یا کخ یا هیچ کس. من آن مربی را رد کردم و کخ را به استقلال آوردم.» کخ آمد و دوره جدیدی در استقلال آغاز شد؛ «همان فکری که می کردم شد. قلعه نویی بیکار شد و ما لطمه خوردیم.» امیر قلعه نویی در جلسات معارفه شرکت نکرد. وقتی از او دلیل خواستند گفت؛ «باغ کردان بودم. کار داشتم.» مردی که همیشه دوست داشت نفر اول باشد به حاشیه رانده شده بود و این آغاز مشکلات جدید استقلال بود؛ «راه می رفت و به فارسی ناسزا می گفت. یک روز در حضور من و یکی دو نفر دیگر گفت که کاری تان نباشد. 3 ، 4 هفته دیگر طول نمی کشد. خودم تیم را دستم می گیرم.» قلعه نویی پاییز سال 81 در مصاحبه یی مفصل با روزنامه ابرار ورزشی علیه کخ جبهه گیری رسمی کرد و این پایان داستان همکاری او با کخ بود؛ «کخ بسیار عصبانی شد. اردویی در کرج داشتیم که در طول اردو هم او دل به کار نمی داد. تلاش ما بی نتیجه ماند. او رفت و مشکلات ما تازه آغاز شد.»

ارتباط امیر با سکوها
امیر پیشنهاد علی شفیع زاده را پذیرفت و سرمربیگری استقلال اهواز را برعهده گرفت اما جو تهران چندان سالم به نظر نمی رسید. فتح الله زاده تصمیم گرفته بود از میان پورحیدری و حجازی یکی را به عنوان مدیر فنی معرفی کند؛ «کخ می گفت حجازی همان کسی است که هر روز در مطبوعات علیه ما مصاحبه می کند.» به همین دلیل پورحیدری که به تازگی از آبادان به تهران برگشته بود به عنوان مدیر فنی انتخاب شد؛«وقتی منصور آمد، «م.» گفت که اگر منصور بیاید و شما فصل را با کخ به پایان ببرید من به شما جایزه می دهم.» جریانات خارج از زمین مسابقه خبر از روزهای خوشی برای کخ نداشت. پیش از دیدار استقلال با ملوان در انزلی، سرمربی آلمانی به کشورش سفر کرد. در خلال همین روزها پورحیدری در مصاحبه یی از رفتن کخ گفت که البته چند روز بعد از سوی نصرالله عبداللهی تکرار شد. مساله یی که پس از بازگشت کخ از آلمان از سوی هر دو نفر تکذیب شد. در اینجا بود که قلعه نویی به طور جدی وارد عمل شد و این بار سکوها را نشانه رفت. یکی از لیدرهای استقلال که آن روزها با قلعه نویی رابطه نزدیکی داشت بعدها و در سال 1384در مصاحبه با روزنامه ایران ورزشی اتفاقات آن روزها را این گونه افشا کرد؛ «ما هنوز پرینت تلفن هایمان را داریم که نشان می دهد ایشان و رابط شان حمید محسنی چند بار به هر کدام از ما زنگ زده اند. باید اعتراف کنم تیم کخ را سه نفر بیچاره کردند؛ منزوی که در هیات مدیره اخلال می کرد، قلعه نویی که ما را با وعده های پوشالی خام کرد و ما لیدرها که به تیم لطمه زدیم. یک هفته قلعه نویی و حمید محسنی ما را از این قهوه خانه به آن رستوران می بردند و از اینکه اگر تیم را بگیرند چه کارها که نمی کنند. حتی به یکی از بچه ها یک موبایل دادند تا حمایتشان بکند و...

از خیابان ساقدوش تا جنگل های نهارخوران
به این ترتیب کخ از تیم کنار گذاشته شد تا پورحیدری و زرینچه جایگزین او و طالبی شوند. آنها در پایان فصل در جایگاه نهمی قرار گرفتند و این موقعیت را به کخ نسبت دادند ولی هیچ گاه بیان نکردند روزی که استقلال را تحویل گرفتند این تیم در رده پنجم قرار داشت با دو بازی کمتر. با پایان فصل و رفتن علی فتح الله زاده قریب جایگزین او شد. قریب برای سرمربیگری استقلال با تنی چند از چهره های مطرح مذاکره کرد ؛ ناصر حجازی، حسن روشن و منصور پورحیدری. پرویز مظلومی در این مورد می گوید؛ «وقتی منصورخان برگشت به من پیشنهاد داد اما من گفتم بعد از اتفاقاتی که در بازی با ملوان در انزلی رخ داد دیگر برنمی گردم. آن روز چهار نفر کاندیدای سرمربیگری بودند؛ حجازی، پورحیدری، روشن و قلعه نویی. پورحیدری به توافق کامل رسیده بود ولی مخالفت یکی از اعضای تاثیرگذار هیات مدیره در نهایت به منتفی شدن حضور او منجر شد.» مذاکرات اولیه نشان می داد که پورحیدری سرمربی بعدی استقلال باشد اما اتفاقات نیمه شب دوشنبه، به معرفی امیر قلعه نویی در صبح روز سه شنبه منتهی شد. ابراهیم طالبی از وقایع حاشیه یی آن روزها هنوز به تلخی یاد می کند؛ «علاوه بر سکوها او میان بازیکنان نیز نیروهای خود را داشت. ف.، د.، م.، کسانی بودند که بعدها آمدند پیش من برای صلاحیت. می گفتند که شب های بازی جلسه داشتیم و بیشتر کارها زیر سر «م.» از قدیمی های تیم بود.» به این ترتیب امیر قلعه نویی سرمربی تیم شد و از برنامه یی 3 ساله برای قهرمانی تیمی که همیشه در کورس قهرمانی است سخن گفت. او طی این مدت بازیکنان بسیاری را آورد که بعدها حتی نامشان از ذهن خیلی ها پاک شد و حتی دلیلی برای قانع کردن افکار عمومی به زبان نیاورد. سبو شهبازیان، فابریسیو، گومز، سعید لطفی، شاهین خیری، مصطفی اکرامی و بسیاری دیگر برای چه به استقلال آمدند و به چه دلیل رفتند برای خیلی ها روشن نیست، حتی کسی نمی تواند توضیح دهد که دلیل رفتن افرادی چون سامره، نیکبخت واحدی، نوازی(قبل از مراجعتش در این فصل) و... از استقلال چه بوده است. هرچند دلیل اش کاملاً مشخص باشد. تیم استقلال با هدایت او در سال اول مقام نایب قهرمانی را کسب کرد. در فصل دوم نیز نایب قهرمان شد اما در میانه فصل، زمان اختلافات او با سکوها بود. کسانی که با او رابطه نزدیکی داشتند در بازی با برق شیراز از فروردین 1384 علیه اش شعار دادند و اختلافات تا چند هفته ای ادامه داشت. پس از بازی با برق شیراز در ورزشگاه آزادی که به پیروزی میلی متری آبی ها ختم شد و حواشی بسیاری داشت خبرنگار نزدیک به قلعه نویی در ایران ورزشی نوشت؛ «... سپس در رختکن زمزمه شد که اینها پول گرفته بودند تا شعار بدهند، چون امیرخان جیره و مواجب آنها را قطع کرده است، شارژ شده بودند...» آیا امیر قلعه نویی جیره و مواجبی پرداخت می کرده که قطع کرده باشد؟ این سوالی بود که نتایج شفافی در پی داشت. بلافاصله حجازی و فتح الله زاده از سوی تیم قلعه نویی متهم شدند که به تماشاگران پول داده تا به قلعه نویی ناسزا بگویند، که ناصر حجازی در تاریخ 29/11/84 پاسخ داد؛ «من آدم کوچکی هستم؟ پول می دهم که معروف شوم؟ اگر دنبال این قضایا بودم بیشتر از اینها که دارم داشتم. طرف انگشت کوچک من در فوتبال نمی شود. ببینید چه ثروتی بهم زده است...» هر چند او نام کسی را به زبان نیاورد ولی همه می دانستند که منظور او کیست.

پل رسیدن به تیم ملی
پس از قهرمانی استقلال در فصل سوم حضور قلعه نویی، شانس بار دیگر به او رو کرد. مسابقات جام جهانی 2006 و خاتمه همکاری ایران با برانکو، شرایط تازه یی برای بالاتر رفتن قلعه نویی مهیا کرد. برای همه مشخص است که انتخاب امیر قلعه نویی، ماحصل خردجمعی نبود. این یک نظریه است؛ «آقای ل. با داریوش مصطفوی روابط حسنه یی داشت. او چند نفر را به مصطفوی پیشنهاد کرد که نفر آخر امیر قلعه نویی بود ولی مشخص است که امیر نفر مورد نظر آقای ل. است. وقتی افشین پیروانی سه بازی آخر تیم ملی را در صدا و سیما تفسیر می کند و بلافاصله پس از انتخاب قلعه نویی او وارد کادر فنی می شود برای من مسجل می شود که باند خانه ستارخان نقش غیرقابل انکاری در انتخاب امیر داشته.»

پرسش های بی پاسخ

این روزها امیر قلعه نویی شرایط بدی را تجربه می کند. دوست ندارد استقلال را از دست بدهد ولی گویا مجبور است. فشار بیرونی علیه او هر روز بیشتر می شود. او همه حرف ها را به شوخی(....) تعبیر می کند و ترسی از وقایع پیرامونش ندارد. شاید یک روز او مجبور شود پاسخ دهد که انتخاب مسعود اقبالی به عنوان مربی استقلال و سپس حضور بر سر کلاس های مربیگری وی ربطی به هم داشته اند یا خیر، او امروز در مخمصه سختی گیر افتاده است، آیا روزی پاسخ خواهد داد که چرا پس از پایان جام حذفی سال 81 به شاهرخ خسروی زنگ زد و از او خواست سر تمرین تیم، او را تشویق کنند؟ با آمدن فتح الله زاده که حالا از آنچه سر ماجراهای قبلی اش با قلعه نویی داشته درس و تجربه گرفته دایره نفوذ قلعه نویی در استقلال تنگ و تنگتر می شود . حالا شعاع منحنی رو به نزول بلند پروازیهای قلعه نویی به نتایج تیم ملی در جام ملتهای وابسته است! این منحنی نزولی در صورت موفقیت در جام ملتها می تواند به نقطه عطفی دیگر در زندگی اش بدل شود اما بیشتر کارشناسان حتی آقای "ل" از همان جمع بزرگان مطبوعات ورزشی خانه ستارخان هم پیشبینی یک نقطه مینیمم برای این منحنی دارند.





بیوگرافی امپراطور مستطیل سبز(علیرضا منصوریان)


تاریخ تولد:۱۷/۸/۱۳۵۰

محل تولد:تهران "خیابان بلورسازی

قد:۱۷۷

وزن:۸۰کیلوگرم

میزان تحصیلات:دانشجوی رشته مدیریت وزبان خارجی درامارات

بازیکن مورد علاقه : مارادونا"زین الدین زیدان

باشگاه مورد علاقه:اث میلان ورئال مادرید

شماره پیراهن موردعلاقه :۱۰

محل سکونت:پاسداران

متراژ:۲۰۰مترمربع

بهترین دوست فوتبالی:همه دوستان فوتبالیم قابل احترام هستند

تفریح :دیدن فیلم های خارجی وپرویز پرستوئی

غذای موردعلاقه:قورمه سبزی وچلوکباب سلطانی

تنفر:ازآدم های دوروومتظاهر

حسرت:چرادر۱۹سالگی نیامدم به استقلال






بیوگرافی بکام آسیا(محمد نوازی)


تاریخ تولد:۱۴/۶/۱۳۵۶

محل تولد:روستای کیوج مابین سراب وتبریز
قد: ۱۷۸سانتی متر
وزن: ۸۰
میزان تحصیلات:سیکل بامعدل ۱۳

بازیکن موردعلاقه:دیویدبکام

باشگاه مورد علاقه:منچستریونایتد

شماره پیراهن موردموردعلاقه:۷

محل سکونت :سعادت آباد

متراژ:۱۶۰مترمربع

بهترین دوست فوتبالی:علی رضامنصوریان

تفریح مورد علاقه:بیلیارد

غذای موردعلاقه:خورشت قیمه

تنفر:کثیفی آرزو:سلامتی

یک بیت شعر:نگیردای جان زبلای جانان که تو خام مانی چوبلانباشد

حسرت:دیدار







بیوگرافی مجتبی جباری


نام: مجتبی

نام خانوادگی: جباری

نام پدر: نعمت

شماره شناسنامه: 3119

محل تولد: تهران

محل سکونت: مینی سیتی

تاریخ تولد: 26/3/62

ماشین: 206 مشکی

وضعیت تاهل: متاهل

از چه سالی به استقلال آمدید؟ 84