عشقن استــقلال

وبلاگی برای عاشقان استقلال

عشقن استــقلال

وبلاگی برای عاشقان استقلال

خواندنی های هفته شانزدهم لیگ برتر

در هفته شانزدهم لیگ برتر ابومسلم به صدمین برد خود دست یافت، تعداد گل هاى خارجى به ثمر رسیده در لیگ برتر از مرز 200 گذشت ، استقلال اهواز نیز مجموع امتیازات خود از لیگ را به 400 رساند و پرسپولیس پس از 500 دقیقه دروازه اش را باز شده دید. همچنین ملوان نیز پانصدمین گل خود را در لیگ به ثمر رساند وتماشاگران رشتى پس از 900 دقیقه انتظار اولین گل خانگى پگاه را دیدند.


پانصدمین گل ملوان در لیگ

علیرضا رمضانى هافبک تیم ملوان انزلى دربازى مقابل سپاسى پانصدمین گل این تیم را در تاریخ لیگ به ثمر رساند. ملوان که دو هفته قبل پانصدمین بازى خود را در لیگ برگزار کرده بود، در سال 83 نیز مقابل سپاسى چهارصدمین گل خود را به ثمر رسانده بود. غفور جهانى در سال 52 مقابل نورد اهواز زننده اولین گل ملوان در لیگ بود. ملوانان در فصل 54 با 39 گل بیشترین گل خود در یک فصل لیگ را به ثمر رساندند.


صدمین برد سیاه جامگان

تیم ابومسلم در هفته شانزدهم لیگ برتر با شکست سایپا صدمین برد خود در تاریخ لیگ را جشن گرفت. ابومسلم که در فصل 54 برای اولین بار در لیگ حضور یافت، در هفته چهارم همان فصل مقابل آرارات تهران 2 بر صفر پیروز شد و اولین برد خود را در تاریخ لیگ ثبت کرد. سیاه جامگان براى ثبت صدمین برد خود32 سال در انتظار ماندند.همچنین این تیم براى چهارمین بار در لیگ به 3 برد پیاپى دست یافت.
کاظمى رکورد زد و رفت!

فرهاد کاظمى در بازى مقابل راه آهن براى بیست و سومین بار هدایت مس کرمان را بر عهده داشت و با این تعداد بازى رکورددار مربیگرى براى این تیم کرمانى در لیگ برتر شد.کاظمى در 23 بازی ، 6 برد ؛ 7 تساوى و 10 شکست کسب کرد و با25 امتیاز مس کرمان را ترک کرد. نادر دست نشان سرمربى سابق مس در22 بازی ، 26 امتیاز کسب کرده بود.


طلسم شکنى پگاه پس از 943 دقیقه

پگاه گیلان براى اولین بار در طول این فصل در یک بازى خانگى گلزنى کرد. حسین ابراهیمى گلزن جوان این تیم در دقیقه 5 مقابل برق گلزنى کرد تا طلسم این تیم پس از 943 دقیقه شکسته شود. پگاه آخرین بار در هفته بیست و هفتم لیگ 83 و دردقیقه 52 مقابل پاس گلزنى کرده بود و پس از آن در یک بازى خانگى فصل 83 و 9 بازى خانگى این فصل موفق به گلزنى نشده بود. رکورد عدم گلزنى پگاه در بازیهاى خانگى در تاریخ لیگ منحصر به فرد است.


پانزدهمین گل به خودى به نفع استقلال

استقلال تهران با یک گل به خودى مدافع ذوب آهن موفق به پیروزى و کسب سه امتیاز شد. این دومین بار بود که استقلال با گل به خودى مدافعان ذوب آهن موفق به کسب پیروزى شد. در اولین بازى فصل قبل نیز استقلال با این شیوه مقابل این تیم اصفهانى پیروز شده بود. در تاریخ لیگ مدافعان تیم هاى حریف مقابل استقلال 15 گل وارد دروازه تیم خودى کرده اند و آبى ها در استفاده از گل به خودى رکورددار لیگ هستند. مدافعان ملوان با 3 گل مقابل استقلال بیشترین گل را وارد دروازه خودى کرده اند.


بنگر و دومین تجربه لیگ برتر

در بازى سپاهان مقابل نفت پس از اخراج دروازه بان تیم اصفهانى، محسن بنگر مدافع این تیم در درون دروازه قرار گرفت و یک گل از نقطه پنالتى دریافت کرد تا بدین ترتیب دومین بازیکن تاریخ لیگ باشد که ضمن تجربه دروازه بانى، گل هم دریافت کند. در فصل 80 و در بازى تراکتورسازى و فولاد، کاظم محمودى مدافع تراکتورسازى پس از اخراج دروازه بان این تیم در دروازه قرار گرفت و یک گل از نقطه پنالتى دریافت کرد.


2 امتیاز از 8 بازی

مدافع عنوان قهرمانى با کسب 2 امتیاز از 8 بازی رکورد عجیبى را از خود بر جاى گذاشته است. نارنجى پوشان سایپا در 8 بازى اخیر خود در لیگ برتر 2 تساوى و 6 باخت به دست آورده و فقط 2 امتیاز از24 امتیاز ممکن را کسب کرده اند. سایپا در این 8 بازى فقط مقابل مس و شیرین فراز مساوى کرده و در مقابل برق، نفت، پرسپولیس، پگاه، صبا باترى و ابومسلم نیز شکست خورده است. سایپا که هفته قبل با 4 شکست پیاپى رکورد جدیدى از خود در لیگ ثبت کرد، این هفته با پنجمین شکست رکورد خود را افزایش داد. سایپا همچنین با این باخت، شصتمین شکست خود در تاریخ لیگ برتر را ثبت کرد.
آقایى پنجمین گلزن تاریخ لیگ برتر
عباس آقایی هافبک موفق تیم فوتبال پرسپولیس

عباس آقایى هافبک پرسپولیس مقابل صباباترى چهل و سومین گل خود در تاریخ لیگ برتر را به ثمر رساند و به رتبه پنجم برترین گلزنان تاریخ لیگ برتر رسید. آقایى در پاس 27 گل و در سپاهان نیز 12 گل به ثمر رسانده بود و تاکنون براى پرسپولیس نیز 4 گل به ثمر رسانده است. آقایى در 144 بازى لیگ برتر این تعداد گل را وارد دروازه حریفان کرده است و بهترین هافبک گلزن لیگ برتر به شمار مى رود. رضا عنایتى، فریدون فضلى، مهدى رجب زاده و على دایى چهار گلزن برتر تاریخ لیگ برتر هستند.


استقلال اهواز چهارصد امتیازى شد

آبى هاى اهواز با کسب یک تساوى در همدان مجموع امتیازات خود در تاریخ لیگ را به 400 رساندند. استقلال اهواز که اولین بار در فصل 70 در لیگ حضور یافت، طی 330 بازی در لیگ 103 برد و 114 شکست کسب کرده است. اهوازى ها که بهترین عملکردشان در فصل گذشته بود، قبل از آغاز فصل جدید 378 امتیاز داشتند که در هفته شانزدهم امتیازات خود را به 400 رساندند.


مقاومت 500 دقیقه اى پرسپولیس

مقاومت پرسپولیس در عدم دریافت گل پس از 500 دقیقه شکست و علیرضا عباسفرد مهاجم صباباترى به رکورد پرسپولیس پایان داد. سرخپوشان پرسپولیس از دقیقه 38 بازى با ملوان تا دقیقه 80 مقابل صباباترى در 502 دقیقه متوالى در لیگ برتر گلى را دریافت نکردند. بیشترین رکورد حفظ دروازه در لیگ برتر مربوط به تیم سپاهان است که در فصل ?? لیگ برتر، 704 دقیقه دروازه خود را حفظ کرد اما در کل تاریخ لیگ پرسپولیسى ها با رکورد 844 دقیقه بدون گل خورده در فصل ?? پیشتاز هستند.


پنجاهمین گل لیگ برترى مس

مس کرمان که دومین فصل حضور در لیگ برتر را تجربه مى کند، در هفته شانزدهم به پنجاهمین گل خود دست یافت. مهدى کیانى این گل را وارد دروازه راه آهن کرد. مس تاکنون 45 بازى در لیگ برتر انجام داده است.


گل هاى خارجى لیگ از 200 گذشت

در هفته شانزدهم لیگ برتر تعداد گل هاى به ثمر رسیده توسط بازیکنان خارجى از مرز 200 گذشت. ابراهیم توره مهاجم سنگالى پیکان زننده دویستمین گل خارجى لیگ برتر بود. تاکنون از مجموع 3216 گل به ثمر رسیده در لیگ برتر، 202 گل توسط 49 بازیکن خارجى وارد دروازه تیم هاى لیگ برترى شده است. در فصل جارى لیگ برتر، 47 گل توسط بازیکنان خارجى به ثمر رسیده است که در طول 7 دوره لیگ برتر یک رکورد است و نشانگر حضور بازیکنان با کیفیت خارجى در لیگ برتر است. در حال حاضر آدریانو آلوز مهاجم سایپا بهترین گلزن خارجى تاریخ لیگ برتر است.


هفتادمین شکست دکتر فوتبال

بیژن ذوالفقارنسب سرمربى ذوب آهن در سومین بازى که هدایت این تیم را در لیگ برتر بر عهده داشت، اولین شکست خود را تجربه کرد که این هفتادمین شکست کارنامه مربیگرى دکتر ذوالفقارنسب در تاریخ لیگ بود. این مربى که با 7 تیم مختلف لیگ را تجربه کرده است، تاکنون در 246 بازى لیگ حضور داشته است.

یک اتفاق عجیب در فوتبال ایران!

در یک اتفاق عجیب در رقابت‌های لیگ آزادگان، تیم فوتبال پیام خراسان بدون مربی و سرپرست به مصاف تراکتورسازی رفت.

مدیر فنی تیم فوتبال پیام خراسان گفت: به خاطر اعتبار و آبروی فوتبال خراسان از آبروی خودم گذشته و تیم را مقابل تراکتورسازی به میدان فرستادم.

رمضان شکری پس از شکست سه بر دو تیمش در بازی مقابل تراکتورسازی تبریز در گفت‌وگو با خبرنگار ایسنا افزود: دقیقا قبل از سفر تیم به تبریز، دو تن از مربیان تیم در یک حرکت هماهنگ استعفا دادند و تیم بدون مربی، سرمربی و حتی سرپرست و تدارکات راهی تبریز شد و من به عنوان مدیر فنی با این که شناختی روی تیم نداشتم و تنها دو جلسه تمرین تیم را دیده بودم، تنها به خاطر اعتبار و آبروی فوتبال خراسان قبول کردم که شخصا تیم را به تبریز ببرم و مقابل تراکتورسازی به میدان بفرستم.

وی ادامه داد: از 48 ساعت قبل از بازی با بازیکنان تیم صحبت کردم تا آن‌ها را از لحاظ روحی روانی به شرایط عادی برسانم اما، این تغییر و تحولات تاثیر خود را روی بازیکنان گذاشته بود و تمرکز خود را از دست داده بودند ولی ما در عین حال بازی خوبی را مقابل تیم تراکتورسازی و در مقابل 20 هزار تماشاگر این تیم به نمایش گذاشتیم.

وی تاکید کرد: تراکتورسازی تبریز تیم بزرگی است و بازی کردن در خانه این تیم و در مقابل هواداران متعصب تبریزی کار سختی است و در نبود سرمربی، مربی و سرپرست همه فشارها روی دوش من بود و عدم تمرکز بازیکنان در آخر بازی باعث شکست ما شد.

مدیر فنی تیم فوتبال پیام خراسان تاکید کرد: با تمام این مشکلات باز هم بازیکنان پیام بازی خوبی انجام دادند و باید تیم تراکتورسازی را شکست می‌دادیم و در عین شایستگی نتیجه را واگذار کردیم اما، از این بابت که به تنهایی این تیم را به بازی رساندم و هدایت کردم به خودم تبریک می‌گویم و خواهید دید بدون هیچ چیز و حتی بدون پول، تیم پیام بازی آبرومندانه‌ای ارائه داد.

وی افزود: آدم عاقل هیچ‌گاه قبول نمی‌کند در این شرایط تیمی را تحویل بگیرد اما، من با این که آبرویم در خطر بود به خاطر آبروی فوتبال خراسان این شرایط را پذیرفتم ولی از مسوولان ورزش استان تقاضا می‌کنم اندکی هم به فکر فوتبال باشند.

شکری در مورد روند بازی تصریح کرد: در اکثر اوقات، بازی دست ما و روند بازی به نفع پیام بود و حتی نیمه اول را با یک گل به رختکن رفتیم، اما در نیمه دوم، تیم حریف با سه مهاجم به میدان آمد و استفاده از بازی مستقیم و توپ‌های بلند را در دستور کار خود قرار داد اما ما تنها به خاطر اشتباهات فردی بازیکنان که به دلیل حواشی تیم تمرکز خود را از دست داده بودند، سه گل دریافت کردیم.

وی ادامه داد: اگر این مشکلات نبود در بدترین حالت ممکن، بازی باید با نتیجه تساوی به پایان می‌رسید.

مدیر فنی تیم فوتبال پیام خراسان با انتقاد از داور بازی خاطرنشان ساخت: داور جوان بازی عملکرد خوبی نداشت و تحت تاثیر تماشاچیان تراکتورسازی قرار گرفته بود که اگر اینگونه نبود، ما شرایط بهتری داشتیم.

اشتباه AFC در انتخاب بازیکن سال آسیا!

مجله معتبر ورزشی ساپر که در امارات منتشر می شود با اعلام این که 25 امتیاز "نشاط اکرم" در احتساب امتیازات بهترین بازیکن آسیا محاسبه نشده، اعتبار جایزه "یاسر القحطانی" را زیر سوال برد.

به گزارش ایپنا؛ "یاسر القحطانی" کاپیتان تیم ملی عربستان در مراسم بهترین های فوتبال آسیا در سال 2007 به عنوان بهترین بازیکن سال آسیا معرفی شد. این جایزه درحالی به این بازیکن عربستانی اعطا شد که بسیاری از کارشناسان "یونس محمود" و "نشاط اکرم" دو بازیکن شاخص تیم ملی عراق را شایسته این عنوان می دانستند.

امتیازات بهترین بازیکن سال آسیا براساس تعداد مسابقاتی که یک بازیکن به عنوان بهترین مرد میدان معرفی می شود، محاسبه می گردد. به این ترتیب یاسر القحطانی تا پایان رقابت های چام ملت های آسیا 100 امتیاز و نشاط اکرم و یونس محمود هر دو 80 امتیاز داشتند.

اما به نوشته مجله ساپر، نشاط اکرم در بازی تیم های عراق و پاکستان در چارچوب رقابت های انتخابی جام جهانی 2010 که در اکتبر گذشته در دمشق برگزار شد به عنوان بهترین بازیکن میدان انتخاب شد ولی این 25 امتیاز در جمع امتیازات انتخاب بهترین بازیکن سال آسیا محاسبه نشد. درحالیکه این 25 امتیاز مجموع امتیازات نشاط اکرم را به 105 می رساند و جایزه بهترین بازیکن سال آسیا از آن این بازیکن عراق می شد.

گفتنی است، به نوشته مجله ساپر، تلاش خبرنگاران آنها برای ایجاد ارتباط با مسوولان کنفدراسیون فوتبال آسیا نتیجه ای نداشته و هیچ مقام مسوولی نسبت به این مساله پاسخگو نبوده است.

گفتگویی با زمرد سلیمانی، دروازه‌بان تیم‌ملی فوتبال بانوان ایرا

نقشه ایران را بگذارید جلوی رویتان، در گوشه‌ای از آن استان کوچکی به نام ایلام قرار دارد که مردمان بزرگی دارد، حالا دختری از این استان دروازه‌بان تیم‌ملی فوتبال بانوان ایران است، پدران او در هشت سال دفاع مقدس حافظ مرزهای ایران بودند و حالا او نگهبان قفس توری دروازه فوتبال است. برای ما که زرین‌آباد و خاک قرمز رنگ و مردم سختی‌کشیده‌اش را از نزدیک دیده‌ایم باور این‌که دختری از قلب محرومیت، خودش را تا این آستانه بالا بکشد دشوار بود به همین بهانه گفتگویی با او انجام دادیم که می‌‌خوانید:


لطفا خودتان را معرفی کنید؟
سلیمانی: زمرد سلیمانی هستم، دروازه‌بان تیم‌ملی فوتبال بانوان ایران، پانزدهم شهریورماه سال 1359 به دنیا آمدم، یعنی 15 روز پیش از آغاز جنگ.

از کدام شهر و استان به عضویت
تیم‌ملی درآمدید؟
سلیمانی: من بچه زرین‌آباد هستم، شهر کوچکی در استان ایلام. هشت، نه هزار نفری بیشتر جمعیت ندارد، در زمان جنگ تحمیلی هم چون در ارتفاعات و میان کوه‌ها بود بسیاری از جنگزده‌ها در آنجا پناه گرفتند.

 چطور شد به تیم‌ملی دعوت شدید؟
تا به حال در فوتبال و رده ملی فوتبالیست
اسلامی نداشته‌ایم.
سلیمانی: من چند سالی در سطح مدارس و باشگاه‌های والیبال بازی می‌کردم ولی در آن موقع به این ورزش بهایی نمی‌دادند، خبردار شدم که در مرکز استان کلاس مربیگری فوتسال برگزار می‌شود، با هزار دردسر خودم را به آنجا رساندم ولی از آنجایی که سن و سالی نداشتم از طرف مربیان در ترکیب تیم قرار گرفته و پنج سالی فوتسال بازی کردم اما باز راضی‌ام نمی‌کرد، تا این‌که جذب فوتبال چمنی شدم و در مسابقات دوره‌ای شرکت کردم، به تهران آمدم و در تیم پیکان تست دادم و جذب شدم.

 چطور شد دروازه‌بان شدید؟
ایرانی‌ها هم مثل برزیلی‌ها دوست دارند
فوروارد باشند، نه دفاع و دروازه‌بان.
سلیمانی: قد من 172 سانتی‌متر است، اوایل فوروارد بازی می‌کردم و اتفاقا در تست هم به عنوان فوروارد انتخاب شده بودم اما در تمرینات مربیان تشخیص دادند که به خاطر رفلکس‌ها و استخوانبندی‌ام برای دروازه‌بانی مناسب‌ترم و دروازه‌بان شدم!

 تحصیلاتتان در چه حدی است؟
سلیمانی: دیپلمه هستم، همه بچه‌هایی که درگیر اردوهای ورزش به خصوص در سطح ملی هستند از درس جدا می‌شوند، البته چون ما در مسابقات آسیایی عنوان کسب کردیم، می‌توانیم در دانشگاه آزاد تحصیل کنیم، من هم به امید خدا قصد دارم در رشته تربیت‌بدنی ادامه تحصیل بدهم، البته در حال حاضر من عضو تیم دانشگاه آزاد هستم.

 بین مسابقه فوتبال آقایان و
خانم‌ها از لحاظ ابعاد زمین و وقت بازی و...
چه تفاوت‌هایی وجود دارد؟
سلیمانی: هیچ تفاوتی وجود ندارد، ما هم 90 دقیقه در زمین باید بجنگیم، حتی ابعاد دروازه‌ها هم هیچ تفاوتی ندارد، 32 /7 طول، 44 /2 ارتفاع.

 شما مسابقات لیگ برتر را دنبال می‌کنید.
سلیمانی: اصلا ما این طوری عاشق فوتبال شدیم، بچه‌های ما همه بازی‌ها را دنبال می‌کنند، نه تنها لیگ برتر را بلکه تمام لیگ‌های دنیا را.

 اگر با تیم‌ملی آقایان بازی کنید فکر
می‌کنید چه نتیجه‌ای می‌گیرید؟
سلیمانی: (می‌‌خندد) نمی‌گویم می‌بریم ولی قول می‌دهم کم گل هم نخوریم!

 علی کریمی تیمتان کیست؟
سلیمانی: فاطمه ارژنگی، مشهدی است، کارش بی‌نظیره، در حال حاضر بهترین توپ پخش‌کن ایران است.

 در فوتبال بانوان مثل فوتبال آقایان
خشونت وجود دارد یا نه؟
سلیمانی: فوتبال یک ورزش فیزیکی است، ما هم بازیکنان خشن داریم، خودم یکی از خشن‌ترین بازیکنان هستم! ما ورزش را به صورت حرفه‌ای دنبال می‌کنیم، یعنی بچه‌های تیم مثل تیم‌ملی آقایان روزی دو نوبت تمرین سخت و فشرده دارند و این طور نیست که فکر کنید بازیکنان تیم‌ملی فوتبال بانوان ظریف و شکننده‌اند.

 عکس‌العمل مردم وقتی متوجه می‌شوند
شمافوتبالیست ملی هستید، چگونه است؟ مثلا
در تاکسی یا اتوبوس!

سلیمانی: عکس‌العمل‌ها متفاوت است، بعضی‌ها باور نمی‌کنند که خانم‌ها هم فوتبال بازی کنند چه برسد به بازی در حد ملی، برخی هم تشویق‌مان می‌کنند، البته این یک واقعیت است که هنوز رسانه‌ها نسبت به انعکاس این موضوع چنان که شایسته است، اقدام نکرده‌اند.

 از وضعیت خانوادگی‌تان چیزی نگفتید.
سلیمانی: شاید باورتان نشود اما ما خودمان یک تیم فوتبال هستیم، 12 خواهر و برادریم، یعنی در واقع یک بازیکن هم روی نیمکت ذخیره داریم! خدا را هزار مرتبه شاکرم که پدر و مادرم با آن‌که‌ تحصیلات آنچنانی ندارند. اما در این مورد خیلی باز فکر می‌کنند و نه تنها ممانعتی نکردند بلکه وقتی فهمیدند که من به تیم‌ملی دعوت شده‌ام در همه حال مشوقم بوده‌اند و خودم را مدیون آنها می‌دانم.

 الگویتان در دروازه‌بانی کیست؟
سلیمانی: خیلی به عابدزاده علاقه داشتم، از خارجی‌ها هم کار پیترچک را خیلی قبول دارم.

 در بازی‌های غرب آسیا تیم ما نایب
قهرمان شد، از آن بازی‌ها بیشتر بگویید.
سلیمانی: ما تجربه بازی برون‌مرزی نداشتیم ولی خیلی خوب کار کردیم، سوریه را 13 بر صفر شکست دادیم و همه را یاد مالدیو انداختیم، مقابل اردن که میزبان بود هم 2 بر یک شکست خوردیم، البته جو ورزشگاه و از همه مهم‌تر ناداوری باعث شکست ما شد.

 در خبرگزاری‌ها داشتیم که بچه‌ها
بعد از بازی گریه کردند.
سلیمانی: بله! واقعا تجربه تلخی بود، ما هنوز آن‌قدر حرفه‌ای نشده‌ایم که بتوانیم به راحتی شکست‌ها را هضم کنیم، البته خیلی شکست تلخی بود بچه‌ها همه عاشق ایران هستند و خیلی باتعصب بازی کردند، خیلی دوست داریم دوباره با آنها بازی کنیم.

 آرزوی ورزشی‌تان چیست؟ سقف
آرزوهای زمرد سلیمانی کجاست؟
سلیمانی: آرزو... آرزو می‌کنیم تیم‌ملی بانوان ایران به جام‌جهانی برود، این نهایت آرزویم است.

 نظرتان در مورد حضور بانوان در
ورزشگاه‌ها چیست؟
سلیمانی: این مسئله‌ای نیست که بشود یکی، دو روزه آن را حل کرد. ما به یک فرهنگ‌سازی طولانی مدت در جامعه نیازمندیم. الان حضور خانم‌ها در مسابقات ما خیلی خوب است، با تمام وجود تلاش می‌کنند، تشویق‌مان می‌کنند و... آنها می‌توانند مشوق آقایان هم باشند.

در مسابقات آسیایی برخورد
رسانه‌های خارجی و همین طور بازیکنان با
شما چگونه بود؟
سلیمانی: برای همه جالب بود که خانم‌های ایرانی تا این حد خوب بازی کنند، حتی نوع پوشش ما برای خیلی‌ها جالب بود، بعضی از بازیکنان سوریه و اردن علاقه‌مند بودند که از لباس‌هایی شبیه ما استفاده کنند.

 بهترین خاطره ورزشی‌تان؟
سلیمانی: وقتی به تیم‌ملی دعوت شدم خیلی خوشحال شدم.

 نقطه قوت و ضعف خودتان را در
چارچوب دروازه چه می‌دانید؟
سلیمانی: رفلکس‌هایم خوب است، اگر حمل بر خودستایی نباشد، عکس‌العمل‌ها و شیرجه زدن‌هایم نقطه قوتم است، نقطه ضعفم را اگر نگویم، بهتر است!

 بچه‌های تیم‌ملی فقط فوتبال بازی
می‌کنند یا آشپزی هم بلدند، مثلا خود شما ؟
سلیمانی: (می‌خندد) ما اصلا وقت نداریم، ولی واقعا تیم خوب و یکدستی داریم، بچه‌ها همه هنرمندند، خودم آشپزی دوست دارم، قورمه سبزی‌ام حرف ندارد!

 شما مجردید؟ اگر همسرتان مانع
فوتبال بازی کردنتان شود، چه کار می‌کنید؟
سلیمانی: من مجردم، ولی اگر همسرم بخواهد مانع شود، ترجیح می‌دهم همچنان مجرد بمانم، من عاشق فوتبالم.
گفت و نوشتیم

 ما، هم بازیکن متاهل داریم و هم بازیکن پانزده، شانزده ساله، شاید باورتان نشود ولی یکی از ستاره‌های تیم ما متولد 1370 است.

 سال گذشته ورزشکار سال ایلام شدم، اما ما واقعا از لحاظ امکانات در استان فقیر هستیم، با این حال مسئولان به من لطف داشتند.

 اگر جام‌جهانی را ببرم آن را به پدر و مادرم تقدیم می‌کنم.

 خیلی‌ها برایم زحمت کشیده‌اند، آقای اسدی، آقای صفری، خانم خلیل‌وند نایب رییس ورزش بانوان ایلام، خانم صیادی نایب رییس فوتبال استان و... اما خانم پورنادر مربی باشگاهی‌ام خیلی حمایتم کرد و اگر تشویق‌های او نبود من الان در گوشه دوری از این کشور بودم، نه مقابل خبرنگار مجله خانواده‌سبز.

 خانم ژو مربی چینی ماست، که خانم‌ها مظفر و صوفی هم او را همراهی می‌کنند، البته خانم بدری سرپرست تیم و خانم سپنجی نایب رییس فدراسیون فوتبال بانوان همه جوره برای تیم مایه می‌گذارند و در حد وسع و بودجه موجود تلاششان را می‌کنند. تلاش، آینده انسان‌ها را می‌سازد، من هیچ وقت فکر نمی‌کردم بتوانم به این سرعت به سطح ملی برسم، اما مربیان تیم‌ملی کسانی که تلاش کنند را در هر کجا که باشند کشف می‌کنند، در واقع تلاش خود آن افراد موجب می‌شود که کشف شوند، ما در تیم‌ملی چهره‌هایی از این دست زیاد داریم.

 دنیای خیلی کوچکی است، مجله شما به شهر ما هم می‌آید و اتفاقا بسیار هم پرخواننده است، همیشه مصاحبه‌هایی با ورزشکاران مرد در آن خوانده بودم اما راستش را بخواهید هیچ وقت تصور نمی‌کردم که با من مصاحبه داشته باشید... از لطف شما ممنونم، مجله خانواده‌سبز می‌تواند مشوق بانوان در امر ورزش باشد.

بچه‌های برزیلی در ایران


فوتبال در برزیل از طرفداران بی‌شماری برخوردار است. استعدادها در این کشور آنچنان موج می‌زند که دیگر حتی برایشان جایی نیست که به فوتبال چمنی روی‌ آورند. از این رو در کل کشور برزیل هستند مردانی که از کودکی با توپ‌های پلاستیکی در کوچه‌های بن‌بست و باریک، در سواحل شهرها، در حیاط منازل و در خیابان‌های بزرگ به فوتبال می‌پردازند، چرا که عشق‌شان فوتبال است.
شاید به همین خاطر باشد که فوتسال برزیل همیشه قهرمان جهان است. حالا شما تصور کنید که از جمعیت 081 میلیونی کشور برزیل که حداقل چهل میلیون نوجوان و جوان دارد، بخواهیم یک تیم فوتسال تشکیل بدهیم چه کار سختی است. یعنی از بین آن همه استعداد، شما بیایید نزدیک به پانزده نفر را انتخاب کنید، باید آنها کلی مهارت داشته باشند و تکنیک‌‌شان در بین چهل میلیون نفر بهتر باشد. به جز تیم فوتسال این کشور، برزیلی‌ها تیمی تشکیل داده‌اند که نامش بچه‌های خیابانی برزیل است و هرساله در سراسر جهان به بازی‌های نمایشی می‌پردازند. این تیم در هفته آخر مهرماه به ایران آمد و با قهرمان فوتسال ایران یک دیدار برگزار کرد، اما این قهرمان هیچ ارتباطی به لیگ فوتسال نداشت، بلکه پانصد تیم محلی از اقصی‌نقاط ایران در این مسابقات شرکت جستند و از تاریخ 24 تا 27 مهر مسابقات خود را به صورت یک‌حذفی تحت عنوان گل کوچک محله‌ای برگزار کردند تا قهرمان‌شان با بچه‌های برزیل بازی کند اما نکته‌ای که باید به آن اشاره داشت، این است که اسپانسر این مسابقات در کل دنیا، شرکت تولیدی گوشی‌های تلفن همراه «نوکیا» می‌‌باشد، همچنین سفیر نوکیا در ایران کسی نیز جز وحید شمسایی؛ فوتسالیست نامی جهان که آقای گلی جهان را با خود یدک می‌کشد، نیست.
وحید شمسایی ورزشکاری است که علاوه بر افتخاراتی که برای فوتسال ایران کسب کرده، همیشه سعی کرده از لحاظ اخلاقی الگویی باشد برای ورزشکاران. به همین خاطر شرکت نوکیا، وحید شمسایی را سفیر خود در ایران انتخاب کرده چرا که وی فردی شناخته‌شده در فوتسال جهان است.


کارلوس توز محبوب آرژانتین


«کارلوس آلبرتو توز» پنج فوریه 1984 در «سیدا ولا» واقع در حوالی «بوینس آیرس»، متولد شد او یک فوتبالیست مطرح آرژانتینی است که با بازی در باشگاه‌های برتری همچون «بوکا جونیورزآرژانتین» «کورینتیانس» در برزیل و «وستهام‌یوناتید» انگلیس، نام و آوازه خود را به گوش مردم سراسر دنیا رسانده است. او در حال حاضر با یک قرارداد دو ساله برای منچستریونایتد توپ می‌‌زند. «توز» یکی از پرآتیه‌ترین فوتبالیست‌های آرژانتین محسوب می‌‌شود همچون هموطن دیگر خود«لیونل مسی»، «مارادونای جدید» نامیده می‌‌شود. دیه‌گومارادونا خود زمانی او را «فرستاده آرژانتین در قرن بیست و یکم» نامید.

کودکی

توز با نام «کارلوس آلبرتو مارتینز» به دنیا آمد و در منطقه‌ای محقر و فقیرنشین که به «فورته آپاچی» معروف است، بزرگ شد. از همان جا بود که نام مستعار «آپاچی» را روی او گذاشتند. بعد از این‌که بین باشگاه زمان کودکی او و باشگاه «بوکاجونیورز» درگیری‌هایی بر سر او صورت گرفت پدر و مادرش نام فامیل او را به «توز» که نام فامیل مادرش بود تغییر دادند.

بوکاجونیورز
توز در سیزده سالگی به باشگاه بوکاجونیورز پیوست و اولین بازی حرفه‌ای خود را با این تیم در روز 21 اکتبر سال 2001 انجام داد. او تا پایان سال 2004 با همین باشگاه همکاری می‌‌کرد و خاطرات و افتخارات بسیاری از آن باشگاه دارد او در سال 2003 به‌خاطر موفقیت‌های فردی خود در بازی‌های المپیک از سوی نشریه «فاکس اسپورت» عنوان «قابل توجه‌ترین فوتبالیست آمریکای‌لاتین» را دریافت نمود. به‌علاوه نویسندگان ورزشی فوتبال آرژانتین نام «فوتبالیست سال» و مرد ورزش سال 2004 را به او دادند.

کورینتیانس
در ماه دسامبر سال 2004 «توز» با قیمت 20 میلیون دلار و با یک قرارداد پنج ساله به ارزش ده میلیون دلار به باشگاه ورزشی «کورینتیانس» منتقل شد. این قرارداد گران‌ترین قرارداد آن زمان آمریکای جنوبی بود. طرفداران و هواداران «کورینتیانس» ابتدا استقبال گرمی از توز نکردند ولی در سال 2005 او کاپیتان و ستاره باشگاه در لیگ برزیل و محبوب‌ترین بازیکن هواداران «کورینتیانس» از جمله «لولا» رییس‌جمهور آن کشور شد. پس از پایان لیگ برزیل جایزه بهترین بازیکن تورنمنت از سوی فدراسیون فوتبال برزیل به او اهدا گشت و توز بعد از سال 1976 نخستین برنده غیربرزیلی این جایزه شد.

وستهام‌یونایتد
روز 23 آگوست سال 2006 نشریه «اسکای اسپورت» فاش کرد که کارلوس توز دیگر برای باشگاه کورینتیانس بازی نمی‌‌کند و احتمالا به زودی به یکی از باشگاه‌های اروپایی منتقل خواهد شد. این نشریه عنوان کرد که چلسی و منچستریونایتد هر دو خواهان این فوتبالیست آرژانتینی هستند و احتمالا او به یکی از این دو باشگاه برتر انگلیس خواهد رفت. ولی در روز 31 آگوست همان سال کارلوس توز در وب‌سایت اختصاصی خود نوشت که در حال امضای قرارداد با وستهام‌یونایتد است و قیمت او دراین قرارداد 12 میلیون پوند خواهد بود.پس از ورود توز به وستهام، این تیم در نه بازی باخت و این تصور در اذهان ایجاد شد که این باختها در نتیجه ورود توز است به‌طوری که حتی «آلفیو باسیله» مربی تیم ملی آرژانتین از او خواست از وستهام بیرون بیاید ولی حقیقت این بود که توز در اکثر آن مسابقات جزو نفرات اصلی تیم نبود. سرانجام در اواخر اکتبر 2006 و در بازی مقابل «تاتنهام» این طلسم شکسته شد و وستهام یک بر صفر بازی را برد و پس از آن توز همواره در اوج آمادگی خود به سر می‌‌برد.

منچستریونایتد

روز دهم آگوست 2007 قرارداد موقت توز با منچستریونایتد قطعی و او به آن باشگاه منتقل شد. در باشگاه منچستریونایتد هم همچون وستهام شماره 32 به او داده شد. شماره‌ای که از نظر توز بسیار خوش یمن است زیرا اعداد آن همان اعداد شماره پیراهن «مایکل جوردن» بسکتبالیست معروف است که یکی از الگوهای محبوب توز می‌‌باشد.

جای سوختگی
«کارلوس توز» یک جای سوختگی مشخص از گوش راست تا گردن و سینه خود دارد. این اثر سوختگی یادگاری تلخی از دوران کودکی اوست. وقتی توز تنها ده ماه داشت یک روز به دنبال پیدا کردن مادرش به آشپزخانه رفت. مادر آن‌جا نبود ولی یک کتری پر از آب جوش، توجه او را جلب کرد. بچه به سمت کتری رفت و آن را به سمت خود کشید. آب در حال جوش روی بدن او ریخت و دچار سوختگی درجه سه شد. این اتفاق باعث شد که توز مدت دو ماه در بخش UCI بستری شود. امروز این اثر سوختگی هنوز روی گردن او به چشم می‌‌خورد و ظاهر بدی به او داده است ولی همین ظاهر غیرمعمول سبب شناخته شدن بهتر و بیشتر او شده است. توز علاقه‌ای به ترمیم این اثر ندارد. باشگاه بوکاجونیورز زمانی به او پیشنهاد کرد جراحی پلاستیک انجام دهد ولی توز این پیشنهاد را رد کرد زیرا معتقد بود این اثر سوختگی بخشی از گذشته و تاثیر‌گذار در زندگی حال اوست.

مردی با القاب بسیار
کارلوس توز 23 ساله دارای لقب‌‌های مختلفی است و مردم به مناسبت‌های گوناگون اسامی و لقب‌های جدیدی روی او گذاشته‌اند. یکی از لقب‌های او «مانچادو» به معنای «داغ خورده یا لک شده» است. این لقب به‌خاطر جای سوختگی عمیق روی گردن اوست که از دید هیچکس پنهان نمی‌‌ماند. در حقیقت این اثر سوختگی نوعی امضا برای توز می‌‌باشد. لقب دیگر او «آپاچی» است. این نام به‌خاطر محل زندگی و زادگاهش در دوران کودکی به او داده شده است. «فورته آپاچی» یک منطقه شناخته شده در پایتخت آرژانتین است که به‌خاطر حوادث خشونت‌بار، موادمخدر و فقر مشهور
می‌‌باشد. زندگی در آن محله برای خانواده توز به راستی یک نبرد بود و مهم‌ترین خاطره آن دوران، گرسنگی و تنگدستی. پدر توز یک بنا بود و آوردن نان برای اهل خانه وظیفه سختی برای او به شمار می‌‌آمد. او مجبور بود شکم همسر و پنج فرزندش را به گونه‌ای سیر کند ولی همیشه هم در این کار موفق نبود. شاید همین موضوع باعث شد کارلوس توز به دنبال راهی جدید برای پیدا کردن پول و ثروت باشد. او در کودکی در تیم‌های خیابانی محل زندگی‌اش بازی می‌‌کرد تا پول جمع کند و برای خودش ساندویچ و نوشابه بخرد. او درهمان بازیها تبدیل به چهره‌ای آشنا و شناخته شده شد و مدتی بعد آوازه بازی خوب او به گوش صاحبان باشگاه «آل بویز» بوینس‌آیرس رسید و در هشت سالگی وارد آن باشگاه حرفه‌ای شد.
معروف‌ترین نام او «کارلوس توز» است. این نام ساده در سال 2001 در جام قهرمانی فیفا و با دو گل زیبای او بر سر زبانها افتاد و او را به مردم فوتبال‌دوست جهان شناساند. در حقیقت پیش از آن، مردم کشورش او را با نام «کارلیتوزآلبرتو توز» می‌‌شناختند. دیگر اسامی و القاب او «ری»، «کانترو ورسال»، «کارلیتوز شماره ده»و «توز دونا» هستند که هر کدام به مناسبت‌های مختلف توسط فوتبال‌ دوستان به او داده شده است.

توز قربانی مطبوعات
بعداز این‌که با بازی خوب توز در المپیک 2004 آتن، تیم ملی آرژانتین مدال طلای مسابقات را به چنگ آورد و این مدال بیش از هر چیز مدیون شش گل او در هشت بازی بود، توز به شدت مورد توجه مطبوعات قرار گرفت. نشریات مختلف او را تحسین و تمجید می‌‌کردند و به عرش می‌‌بردند ولی همین موضوع سبب شد که مشکلات جانبی هم برای او ایجاد شود. زیرا او مورد توجه پاپاراتزی‌ها هم قرار گرفته بود. اوایل، این اتفاق و این شناخته شدن برای خودش هم شیرین و دلچسب بود و از لحظه به لحظه آن لذت می‌‌برد. ولی وقتی پاپاراتزی‌ها او را رها نکردند و برای یافتن خبر تازه و جنجالی حتی از دیوار خانه‌اش بالا رفتند، دیگر صبر و طاقتش تمام شد. انتشار اخبار رابطه پنهانی او با مانکن و هنرپیشه‌ای به نام «ناتالیا فاسی» زمانی تیتر درشت نشریات شد که همسرش «وانسا» باردار بود. روزنامه‌ها و مجلات فقط برای فروش بیشتر نشریات خود به این موضوع بال و پر می‌‌دادند و نام «دیو و دلبر» را به این دو داده بودند و گاهی نیز آنها را بکام و ویکتوریای آرژانتین می‌‌نامیدند همین اخبار سبب شد که آرامش زندگی توز از بین برود و کار او و همسرش به مرحله جدایی و طلاق برسد. اعصاب او به حدی تحریک شده بود که با کوچک‌ترین موضوع ناراحت کننده‌ای از کوره در می‌‌رفت. رفتار خودمحور توز روی زندگی حرفه‌ای او هم تاثیر منفی گذاشت. خوزه پکرمن مربی آرژانتین او را از تیم خود کنار گذاشت و باشگاه اتلتیکومادرید که درصدد خرید او بود از تصمیم خود منصرف شد. در همان زمان بود که توز احساس می‌‌کرد ملتش به او خیانت کرده‌ و بار سفر را بست و به برزیل رفت تا به باشگاه «کورینتیانس» بپیوندد.

گفتگو با قطبی

# به عنوان اولین پرسش از افشین قطبی می‌پرسیم که کجا و در چه زمانی به دنیا آمد و چرا از ایران خارج شد و او با آن لهجه شیرینش برای مان می‌گوید: «در بهمن سال 1343 به دنیا آمدم. راستش را بخواهید از خاطرم رفته که در چه محلی به دنیا آمدم، نام مدرسه‌ام هم یادم نیست. 13 ساله بودم، در سال 1356، یک سال پیش از انقلاب به همراه پدرم به کالیفرنیا رفتم. او زندگی جدیدی را در آمریکا آغاز و همسر جدیدی اختیار کرده بود و همین امر باعث شد من هم با او به کالیفرنیا بروم. در یک شهر کوچک در حوالی لس‌آنجلس زندگی‌ام را آغاز کردم.» و پس از آن بر افشین قطبی چه گذشت؟ «اولین ماه‌های حضور در آن جا برایم سخت بود. زبان انگلیسی بلد نبودم اما توانستم در عرض سه ماه زبان انگلیسی را یاد بگیرم، ضمن این‌که هر روز صبح فوتبال هم بازی می‌کردم. فوتبال تو قلب و خونم بود، در ایران هم بازی با بچه‌محل‌ها یادم نمی‌رود، هر روز فوتبال بازی می‌کردیم و علاقه شدیدی به توپ و تور داشتم. در همان اوان در
مدرسه «جونیورهایس‌هود» تحصیل می‌کردم و توانستم تیم فوتبالی در آن مدرسه تشکیل بدهم. ملیت‌های مختلفی در آن مدرسه تحصیل می‌کردند و به همین خاطر اعضای تیم فوتبال این مدرسه هم از کشورهای مختلف بودند. چیزی که یادم می‌آید این‌که در آن جا با فردی آشنا شدم که پدرش ایرانی و مادرش مصری بود. او معلم مدرسه ما بود و یک مدرسه فوتبال هم داشت. یک روز که در حال فوتبال بازی کردن بودم، او را دیدم و آن آشنایی باعث شد روابط‌مان بیشتر از گذشته شود، او مثل یک برادر بزرگ تر برای من شد و مرا در مدرسه فوتبالش ثبت‌نام کرد و من زیرنظر او آموزش دیدم. از همان روزهای اول که به این شکل فوتبال را ادامه دادم، دلم می‌خواست علم فوتبال را یاد بگیرم. دلم می‌خواست بیشتر به جای این‌که فوتبال بازی کنم، فوتبال آموزش بدهم. ضمن این‌که مدرسه معروفی هم داشتیم. در این مدرسه «جان ویت» بازی می‌کرد، در ضمن بگویم که از اواسط دهه هفتاد میلادی آمریکایی‌ها به فوتبال روی‌ آوردند و به سرمایه‌گذاری پرداختند. همان سال‌ها بود که تیم ثروتمند کاسموس آمریکا، بازیکنانی چون پله، بکن‌باوئر و یوهان کرایف را به استخدام خود درآورده بود. در مدرسه فوتبال ما هم بازیکنان خوبی (نوجوانان) از کشورهای مکزیک، ایران، مصر، ژاپن، چین و آفریقا حضور داشتند. به همین خاطر تیم فوتبال مدرسه ما بین‌المللی شد و در مسابقات بین مدارس هم به مقام اول در کالیفرنیا رسید. من آن زمان مربی‌شان بودم. این روند ادامه داشت تا این‌که 17 ساله شدم.»

حضور در دانشگاه
«در 17 سالگی به دانشگاه معروف «یو.سی.ال» رفتم که دانشگاه معتبری است و به نوعی معروف‌ترین دانشگاه کشور آمریکاست و آن سال (1981) سی هزار دانشجو داشت. به آن جا که رفتم، خیلی سریع به عضویت تیم دانشگاه آن جا درآمدم و تنها ایرانی تیم فوتبال آن جا بودم. کوچک‌اندام بودم برعکس دیگر بازیکنان که از اندام‌ تنومندی برخوردار بودند. مربی آلمانی داشتیم که نامش «زیگ ایشلید» بود و بعدها مربی تیم جوانان آمریکا شد و همچنین پنج سال رهبری تیم گالکسی لس‌آنجلس را برعهده گرفت. او فوتبال را خیلی خوب می‌شناخت و من الفبای حرفه‌ای فوتبال را از او آموختم...»
و نقش خانواده؛ آیا مخالف بودند یا موافق؟ «پدر و مادرخوانده‌ام به تشویق من پرداختند، به خصوص مادرخوانده‌ام که برایم خیلی زحمت کشید و در شکل‌گیری شخصیت اجتماعی‌ام خیلی به من کمک کرد. او در ایران دندانپزشک بود.»
و شغل پدر را نگفتید؟ « پدرم در ایران معلم بود. آنها مثل من در ابتدای حضور در آمریکا مشکلاتی داشتند و از طرفی باید حواس شان به من هم می‌بود چرا که سنین 13 تا 18 سالگی برای شکل‌گیری شخصیت یک فرد خیلی مهم است و آموزش باید درست باشد. از طرفی پول زیادی هم نداشتند که امکانات زیادی در اختیارم بگذارند اما تمام تلاش شان را کردند که من به شکل حرفه‌ای فوتبال را ادامه بدهم.»
به طور حتم تلاش زیادی کردی. همین‌طور است؟ «از کودکی و بعد هم نوجوانی سعی‌ام همیشه این بود که روی پای خودم بایستم. از همان روزهای ابتدایی حضور در آمریکا، با این‌که در دبیرستان تحصیل می‌کردم و فوتبال هم بازی می‌کردم، دلم نمی‌خواست پدرم را اذیت کنم و او بیش از حد برایم خرج کند. درک می‌کردم که زندگی در غربت سخت است و من هم باید به عنوان یک عضو از خانواده، خرج خودم را دربیاورم. شاید باورتان نشود، مدتی روزنامه‌فروشی می‌کردم، مدتی هم در خانه مردم باغبانی می‌کردم تا درآمد کمی برای خودم داشته باشم و حداقل خرج خودم را دربیاورم. این چیزها را برای شما بازگو کردم که بگویم زحمت کشیدم تا به اینجا رسیدم. از بچگی برای من همه چیز مهیا نبود. از همان دوران سعی کردم خودم شخصیتم را بسازم. از همان زمان سعی‌ام بر این بود که قدر داشته‌هایم را بدانم. شاید اگر به آسانی به همه‌چیز می‌رسیدم، حالا قدر آن را نمی‌دانستم. من به آسانی به همه‌چیز نرسیدم. آنهایی که به آسانی به چیزی می‌رسند، تنبل بار می‌آیند اما من از کودکی، آدم تنبلی نبودم. تمام سعی‌ام این بود که کار و تلاش کنم و چیزهای جدید یاد بگیرم. در تمام عمرم دوست داشتم پرکار باشم.»

تجربیات خوب از دانشگاه
«از دوران دانشجویی‌ام تجربیات خوبی دارم. تیم فوتبال دانشگاه «یو.سی.ال» به تمام آمریکا سفر و بازی برگزار می‌کرد و من هم با این تیم همراه بودم. مدتی که از حضور من در این تیم گذشت، تصمیم گرفتم در یک مدرسه ورزش، مربیگری فوتبال کنم. از شاگردان هفت، هشت ساله تا سیزده، چهارده ساله داشتم. آنها مرا خیلی دوست داشتند چرا که فوتبال را با هیجان ادامه می‌دادم و به کار مربیگری علاقه وافری داشتم.»
برای‌مان نگفتید دقیقا چه زمانی وارد دانشگاه و سپس فارغ‌التحصیل شدید، همچنین رشته تحصیلی‌تان چه بود؟ «سال 1981 وارد دانشگاه شدم و سال 1986 در رشته مهندسی برق الکترونیک فارغ‌التحصیل شدم. این رشته در دانشگاه
«یو.سی.ال» از اعتبار بالایی برخوردار است. همکلاسی‌های من برای این‌که دروس خود را پاس کنند، روزی هجده تا بیست ساعت درس می‌خواندند چرا که رشته بسیار مشکلی است اما من از آن‌جا که کارهای متفرقه زیادی می‌کردم، ساعات زیادی درس نمی‌خواندم اما سعی می‌کردم درست یاد بگیرم.»
دوستان ایرانی هم داشتید؟ «نه، وقتی که وارد محیط دانشگاه شدم، دوستان ایرانی نداشتم. شاید به همین خاطر لهجه فارسی‌ام کمی تغییر پیدا کرد.»

چه زمانی از پدر و مادر جدا شدید؟ «از همان هفده سالگی، زمانی که وارد دانشگاه شدم. ابتدا در خوابگاه زندگی کردم، دو سال بعد به همراه یکی از دوستانم یک آپارتمان اجاره کردم. بعد از فارغ‌التحصیلی، رشته تحصیلی‌ام را در محیط کاری ادامه ندادم و تصمیم گرفتم به سراغ آرزوهای دوران کودکی‌ام بروم؛ یعنی زمانی که 24 ساله بودم. در سال 1988 تصمیم گرفتم مدرسه فوتبالم را تاسیس کنم. البته بگویم که پس از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه تا تاسیس مدرسه فوتبالم، طی دو سال از فدراسیون فوتبال آمریکا مدرک مربیگری‌ام را دریافت کردم و درس‌های آن را فرا گرفتم.»
از قطبی می‌پرسیم که هدف‌تان از تاسیس مدرسه فوتبال، تنها کسب درآمد بود که می‌گوید: «نه، هدفم این بود که جوان‌ها را آموزش دهم تا فوتبال بین‌المللی بازی کنم. البته پس از مدتی شاگردانم خیلی زیاد شدند؛ از شش ساله تا نوزده ساله به طور متوسط روزی 160 شاگرد داشتم. پس از مدتی تصمیم گرفتم چند مربی دیگر به مدرسه فوتبالم بیاورم. چند مربی ایتالیایی، هلندی و... این تلاش باعث شد موقعیت خوبی نصیب مدرسه فوتبال من شود و در درازمدت به جز علم فوتبال، با مسائل مدیریتی فوتبال هم آشنا شدم چرا که مدرسه‌ای را اداره می‌کردم که سالی هزار شاگرد داشت. طی این سال‌ها وقتی مدرسه من در لس‌آنجلس به محبوبیت رسید، پای مربیان بزرگ دیگری را به آن‌جا باز کردم؛ مربیانی چون «کوادیانز» که از آژاکس آمستردام هلند او را آوردم و همچنین «بورا میلوتینوویچ» مربی معروف یوگسلاو که سابقه پنج حضور در جام‌جهانی دارد (1986 با مکزیک، 1990 با کاستاریکا، 1994 با آمریکا، 1998 با نیجریه و 2002 با چین). آنها بعدها از دوستان خوب من شدند و کمک‌های بزرگ و تجارب فراوانی از آنها کسب کردم.»
از بورا خاطره‌ای هم دارید؟ «او به من می‌گفت: از تو خوشم می‌آید که در سرزمین آمریکا این‌قدر عشق فوتبالی...» چرا؟ «چون تا پیش از جام‌جهانی 1994 آمریکا، مردم با فوتبال بیگانه بودند. عشق فوتبال در آمریکا زیاد دیده نمی‌شد اما مدرسه من و دوستانم باعث شد در کالیفرنیای آمریکا فوتبال بین‌المللی ارائه بدهیم و افراد زیادی را به سوی فوتبال بکشانیم. شاید باورش مشکل باشد اما تا اوایل دهه نود خیلی از آمریکایی‌ها هیچ علاقه‌ای به فوتبال نشان نمی‌دادند و از آن زمان بود که شاهد بودیم تیم‌ملی آمریکا از سال 1990 در پنج دوره متوالی راهی جام‌جهانی شد. بورا می‌گفت: تو با مدرسه‌ات، در بین اهالی کالیفرنیا انگیزه ایجاد کردی.»
و مدیریت این مدرسه با خودتان بود؟ «بله، به جز آموزش فوتبال، مدیریت آن هم برعهده خودم بود. زحمات زیادی برای آن‌جا کشیدم، حتی گاهی اوقات پشت تراکتور چمن‌زنی می‌نشستم و چمن‌ها را کوتاه می‌کردم. برایم مهم نبود که چه کاری می‌کنم، تنها هدفم این بود که مدرسه‌ام به نام افشین قطبی که بعدها به نام S.S.G.A تغییرنام یافت، هدفمند شود و بازیکن بین‌المللی تحویل دنیای فوتبال دهد.»

از تمام دنیا شاگرد داشتم

از قطبی می‌پرسیم که شاگردان شما همه آمریکایی بودند که می‌گوید: «نه، البته شاید ملیت‌شان آمریکایی بود اما بد نیست بدانید در آمریکا نژادهای مختلفی زندگی می‌کنند؛ اسپانیایی، ایتالیایی، انگلیسی، فرانسوی، چینی، ژاپنی، مکزیکی و آفریقایی که بیشترشان مهاجر هستند اما پس از این‌که مدرسه‌ام به اعتبار قابل‌توجهی دست یافت، اشخاصی که در ‌نقاط گوناگون، کارشان کشف بازیکن بود، برایم از برزیل، آفریقا، مکزیک، آذربایجان و دیگر نقاط دنیا بازیکنانی تا سن 16 سالگی می‌فرستادند و من هم به آموزش آنان می‌پرداختم. از طرفی طی این سال‌ها روابط زیادی با مدرسه‌های فوتبال و باشگاه‌های بزرگ برقرار کرده بودم. آنها هم می‌خواستند حرفه‌ای بازی کنند. از این رو مدرسه فوتبالم طی چند سال جهانی شد... یادم می‌آید که یک بازیکن آمریکایی داشتم به نام «جان اوبراین» که از 14 سالگی به مدرسه من آمد. او را در 16 سالگی به آژاکس فرستادم و مدت هشت سال در آژاکس آمستردام و دو جام‌جهانی هم برای آمریکا بازی کرد. او یکی از بهترین شاگردان من بود، حتی تعدادی از شاگردانم هم به روسیه رفتند و در لیگ آن‌جا بازی کردند. به فورتوناسیتاد هلند چند بازیکن فرستادم و... این روند طی سال‌ها حضور در آمریکا همچنان ادامه داشت و هرگاه بازیکنی را به اروپا می‌فرستادم، احساس درونی خوبی پیدا می‌کردم.» از افشین می‌پرسیم دلیل این کارش چه بود؟ که می‌گوید: «چون آرزوی خودم بود که روزی در لیگ‌های معتبر اروپایی بازی کنم اما هیچ‌وقت موقعیتش پیش نیامد. شاید باورش مشکل باشد. همان‌طور که گفتم هدفم تنها کسب درآمد نبود. شاگردانی داشتم که حتی پولی برای ثبت‌نام در مدرسه‌ام نداشتند، یا خودم هزینه‌های‌شان را تامین می‌کردم یا دوستانی داشتم که هرساله کمکی به مدرسه فوتبال من می‌کردند. می‌دانید چرا؟ چون عشق به فوتبال در چشمان‌شان موج می‌زد؛ درست مثل نوجوانی خودم و من به خوبی با این روحیات آشنا بودم و این مسئله باعث می‌شد انرژی‌ام نسبت به گذشته بیشتر شود. البته جا دارد از کاپیتان گالکسی هم یاد کنم که شاگردم بود. «پیتر وایس» او از ده سالگی در مدرسه من الفبای فوتبال را آموخت، ضمن این‌که در المپیک 2000 سیدنی سه تن از شاگردان من در تیم المپیک آمریکا بودند.
حالا که به فوتبال ایران و به شهرستان‌های کوچک که استعدادهای بزرگی در آنها نهفته است فکر می‌کنم ، احساس می‌کنم تفکر درست و انگیزه درست را به این نوجوانان نمی‌دهیم. کاش می‌شد در ایران هم مدارس بین‌المللی تاسیس می‌شد که برای آینده فوتبال ایران مثمر ثمر خواهد بود. ما باید مارکتینگ‌مان در فوتبال صحیح باشد. آمریکایی‌ها اگر در سال‌های اخیر در قاره خودشان، به مانند مکزیک فوتبال‌شان یک سر و گردن از دیگر کشورهای این قاره بالاتر شد، به خاطر سازماندهی درست‌شان بود. آنها به درستی برنامه‌ریزی کردند و نیروهای خوبی را به فوتبال تحویل دادند تا جایی که در جام‌جهانی 2002 تیم آمریکا جزو هشت تیم برتر دنیا شد یا در جام‌جهانی 1994 اگر با برزیل روبه‌رو نمی‌شد، شاید تا نیمه‌نهایی بالا می‌آمدند در صورتی که مثل ایرانیان اصلا استعداد ندارند، بلکه تنها فوتبال را علمی فراگرفته‌اند.»
و این مدرسه هنوز هم در لس‌آنجلس دایر است؟ «نه، پس از سال 2002 مدرسه فوتبالم را تعطیل کردم چرا که در آن جا نبودم و دیگر نمی‌توانستم بر آن مدیریت داشته باشم. پس از 41سال، مدرسه فوتبالم تعطیل شد.»

حضور در تیم‌ملی
پس از پرآوازه شدن مدرسه فوتبال‌تان، فدراسیون فوتبال آمریکا از شما دعوت کرد. همین طور است؟ «استیوسمپسون که مربی تیم‌ملی آمریکا در جام جهانی 1998 بود، مربی‌ام در دانشگاه «یو.سی‌‌.ال» بود و از همان زمان ارتباط‌مان خیلی قوی شد. او تلاش مرا دوست داشت، از این رو پس از این‌که مربی تیم‌ملی شد، مرا به تیم‌ملی دعوت کرد و من دستیار او شدم اما پس از شکست مقابل ایران در جام‌جهانی 1998 که او استعفا داد، ما هم از تیم آمریکا جدا شدیم.»

رفتن به سئول

و چه شد که سر از کره‌جنوبی درآوردید؟ «طی سال‌های 1992 تا 2001، من سالی یک تا یک ماه و نیم در اروپا می‌گذراندم. بازیکنان خودم را به آن‌جا می‌بردم تا آنان در باشگاه‌های آن‌جا بازی کنند و طی این سال‌ها رابطه‌ام با آژاکس آمستردام بسیار مطلوب بود. آژاکس از دیرباز مدرسه فوتبال معروفی در تمام اروپا داشت و دارد و تفکر ویژه‌ای بر آن حاکم است. بازیکنان معروفی از این مدرسه به سراسر دنیا معرفی شده‌اند که نمونه‌اش ترکیب اصلی تیم‌ملی هلند در دو جام‌جهانی 1974 و 1978 بود و ستاره بی‌بدیل آنان یوهان کرایف که مادرش رختشوی باشگاه بود و بعدها نام پسرش را در مدرسه فوتبال آژاکس نوشت.»
کرایف را می‌شناختی؟ «او وقتی مربی بارسلون بود، به آمستردام آمد تا با آژاکس در لیگ باشگاه‌های اروپا بازی کند. من به آن بازی دعوت شدم. پس از بازی به رختکن بارسلونا رفتم و با او حرف زدم. به او گفتم زمانی که در کاسموس بازی می‌کردی و من 14 ساله بودم، بازی‌هایت را از نزدیک تماشا می‌کردم، در همان رختکن توسط مسئولان آژاکس به او معرفی شدم و باب آشنایی‌مان از آن‌جا باز شد.»

و در ادامه؟
«این رفت‌و‌آمدها به هلند باعث شد با مربیان بزرگ آن‌جا آشنا شوم. همچنین از سال 1997 من به همراه بورا میلوتینوویچ توانستیم مشخصات فوتبالیست‌ها را از لحاظ قوای بدنی، تکنیک و تاکتیک‌پذیری به رایانه انتقال دهیم و برنامه‌ریزی کنیم و به صورت تصویری به بازیکنان آموزش دهیم. همین امر باعث شد هلندی‌ها از آن استقبال کنند. به نوعی تکنولوژی را به فوتبال انتقال دادیم. در این نرم‌افزار کامپیوتری نام من هم ثبت شد و از آن‌جا بود که خیلی‌ از مربیان اروپایی با نام افشین قطبی آشنا شدند، به ویژه «گاس هیدینک» هلندی... هیدینک زمانی که به کره‌جنوبی رفت، به من پیشنهاد داد که دستیارش شوم. هیدینک از سال 2001 مربی کره‌جنوبی شد و همان‌طور که می‌دانید در جام‌جهانی 2002 تیم کره، چهارم شد.
پس از جام‌جهانی 2002 من دوباره به آمریکا بازگشتم و این بار به عنوان دستیار استیو سمپسون، در گالکسی لس‌آنجلس کار کردم. این روند ادامه داشت تا این‌که «دیک ادووکات» هلندی در سال 2005 مربی هلند شد و من و «پیم وربیک» بار دیگر دستیار او شدیم. (خواننده محترم گاس هیدینک و دیک ادووکات از مربیان معتبر هلندی هستند. هیدینک در جام‌جهانی 1998 با تیم‌ملی هلند به مقام چهارم جهان دست یافت و ادووکات در جام‌جهانی 1994 مربی هلند بوده، همچنین در جام‌جهانی 2002. ضمن این‌که ادووکات در سال 1988 آیندهوون را قهرمان لیگ اروپا کرد.) پس از جام‌جهانی 2006 هم که با وربیک رهبری کره را برعهده گرفتیم و پس از سومی آسیا، از آن تیم بیرون آمدیم.»

شش حضور متوالی
از قطبی می‌پرسیم چرا کره‌جنوبی در شش دوره متوالی جام‌جهانی، همیشه یک پای ثابت جام‌جهانی بوده، اما هیچ‌وقت جام ملت‌ها را جدی نمی‌گیرد و هیچ قهرمانی در کارنامه خود ندارد؟ که می‌گوید: «برای کره‌ای‌ها جام‌جهانی خیلی مهم است. برای آنان شاید فوتبال زیاد مهم نباشد و مثل ایرانی‌ها زیاد عشق فوتبال نباشند اما وقتی تیم کشورشان به جام‌جهانی می‌رود، کره‌ای‌ها به خاطر نام کره، فوتبال را دنبال می‌کنند. ضمن این‌که رییس فدراسیون فوتبال آنها «دکتر چون»، اندیشه‌های نویی را به فوتبال کره منتقل کرده است.
او مردی متفکر است و صاحب اندیشه‌های جدید که از کره یک فوتبال بین‌المللی ساخته است. سعی او این بوده که همیشه کره در جام‌جهانی با تمام قوا حضور داشته باشد و در جام ملت‌های آسیا با ترکیبی جوان‌تر روانه رقابت‌ها ‌شود، یعنی همیشه این‌طور بوده است. ضمن این‌که پول خوبی را هم به فوتبال کره تزریق کرده است.»

بازگشت پس از سی سال
«از سال 1356 که از ایران خارج شدم، دیگر به ایران نیامدم تا سال 1386، درست سی سال. البته قرار بود پارسال با کره برای رقابت‌های مقدماتی جام‌جهانی به ایران بیایم، اما از آن‌جا که پاسپورت ایرانی نداشتم، نتوانستم به ایران بیایم.»
از قطبی می‌پرسیم پس از علی پروین که از او در ورزشگاه‌ها با نام «سلطان» یاد می‌کردند، دیگر طی این سال‌ها هیچ مربی نتوانست به مانند شما در دل هواداران پرطرفدارترین تیم ایران، جایگاهی برای خود به دست بیاورد اما طرفداران پرسپولیس از شما به عنوان «امپراطور» یاد می‌کنند. دلیلش چه بود؟ «اولا که آنها متوجه شدند من پس از سی سال به خاطر پول به ایران نیامدم. با توجه به گذشته‌ای که از خودم گفتم، دلتنگی‌ نسبت به سرزمین مادری باعث شد به ایران بیایم. من ایران و ایرانی‌ها را دوست دارم، ضمن این‌که از معدود مربیان ایرانی بودم که توانستم در میادین بین‌المللی موفق باشم و در سه جام‌جهانی حضور داشته باشم و همچنین اخلاق و رفتارم طوری بود که توانستم در دل هواداران جای بگیرم... من همینم که می‌بینید، رک و صریح و حرفم را به راحتی می‌زنم؛ بدون رودربایستی و آخرین دلیلش هم نتیجه‌های اخیر پرسپولیس بود.»
به هر حال پس از سی سال جرقه‌ای به ذهن‌تان رسید که به ایران بیایید. از آن لحظه برای‌مان بگویید. «من دوستی ایرانی در لس‌آنجلس دارم که به فوتبال ایران علاقه زیادی دارد. او دائم به من می‌گفت که تو می‌توانی به فوتبال ایران کمک کنی. چرا به ایران نمی‌روی؟ از طرفی هرچه که سن آدم بیشتر می‌شود، دوست دارد به وطنش بازگردد؛ به جایی که به دنیا آمده و دوست دارد پیش اقوامش برگردد. به هر حال جرقه اصلی‌ را دوستم داریوش زد که تشویقم کرد به ایران بیایم.
همچنین دلم می‌خواست با توجه به تجربیاتم به ایران بیایم و از لحاظ سازماندهی به فوتبال ایران کمک کنم. امیدوارم که بتوانم چنین کاری را انجام دهم، گرچه به زمان نیاز دارم. از روزی که به ایران آمدم، خونم گرم شده، نفسم گرم شده، احساس مردم ایران را در هیچ جای دنیا نمی‌توانید ببینید، میوه‌های ایرانی، غذاهای ایرانی. دلم برای همه آنها تنگ شده بود.»










کم‌حرف اما مقتـد

# «اندرسون لوییس ده‌سوزا» متولد 27 آگوست 1977 در «سن‌ برناردو دوکامپو»ی برزیل یک فوتبالیست حرفه‌ای پرتغالی است که در جهان فوتبال او را با نام «دکو» می‌شناسند. او در تیم پرتغال و تیم باشگاهی بارسلونا توپ می‌زند و یک هافبک کلاس بالاست که شوت‌های قدرتمندی می‌زند.

«دکو» در سال 1997 و در سن 19 سالگی از یک باشگاه کم‌اهمیت برزیل به نام «کورین تیانز آلاگوآنو» به پرتغال رفت تا در باشگاه «بنفیکا»ی «لیسبون» پایتخت این کشور بازی کند. او در این تیم با هموطن خود «کاجو» هم‌بازی بود. با این‌که دکو در تمرینات خوب ظاهر می‌شد ولی مسولان بنفیکا تصمیم گرفتند او را مدتی به باشگاه دیگری به نام «الورکا» قرض دهند که او در آن تیم مدت یک فصل بازی کرد. دکو درآن فصل خیلی خوب ظاهر شد به طوری که «بنفیکا» تصمیم گرفت قرارداد او را تمدید و نام او را وارد اعضای تیم اول خود کند ولی باشگاه و نماینده بازیکنان با هم به توافق نرسیدند. مربی تیم احساس می‌کرد دکو آن‌قدر خوب نیست که ارزش نگه داشتن را داشته باشد. در نتیجه «دکو» به باشگاه «پورتو» واگذار شد و در فصل بازی‌های 99-98 در دوازده مسابقه بازی کرد و دو گل به ثمر رساند. مسولان «پورتو» از بازی دکو بی‌نهایت راضی بودند. همین موضوع سبب شد که او در زمان نقل و انتقالات زمستانی به این باشگاه فروخته شود.
سال‌های نخست حضور در پورتو نشان داد که «دکو» بازیکنی بااستعداد و مقتدر است به طوری که هواداران آن باشگاه به او لقب جادوگر(ocigam) داده بودند. دکو بازیکنی درخشان بود که بیشتر توان خود را صرف دفاع می‌کرد و در این راه از خشونت هم فروگذار نبود به همین خاطر همان‌قدر که دکو گل‌زده و یا سازنده گل بازیکن دیگری بوده به همان اندازه هم کارت زرد و قرمز دریافت کرده است. این رفتار او بارها به ضرر «پورتو» تمام شد ولی با این وجود او مهره اساسی و کلیدی تیم بود و مدت سه سال این وضعیت را حفظ کرد. همین بازی‌های تاثیرگذار سبب انتقال او به باشگاه قدرقدرت بارسلونا شد.
«دکو» تحت راهنمایی‌های «خوزه مورینیو» هدایت تیم بلندپرواز پورتو را بر عهده گرفت و بازیکن کلیدی فصل 2003-2002 شد. او در این فصل در سی بازی ده گل به ثمر رساند ولی هفده کارت زرد و یک کارت قرمز دریافت کرد. با این وجود او در «جام یوفا»ی سال 2003 یکی از بازیکنان مهم و کلیدی محسوب که موجب پیروزی تیمش برابر تیم «سلتیک» شد. سال بعد دکو به پورتو کمک کرد تا بار دیگر عنوان ملی خود را بازیابد. او در آخرین سال همکاری در پورتد جایزه pvm(باارزش‌ترین بازیکن) یوفا را به خود اختصاص داد و در همان زمان به عنوان بهترین هافبک مسابقات انتخاب شد.

بارسلونا

روز هفدهم ژوئن سال 2004 دکو به یک خبرنگار رادیویی گفت که به احتمال زیاد به تیم چلسی خواهد پیوست. او اظهار داشت صحبت‌های مبسوطی در این زمینه بین پورتو و آن باشگاه انگلیسی انجام شده ولی هنوز تصمیم نهایی اتخاذ نشده است و تنها کارهای باقی مانده برای این انتقال آزمایشات جسمی و امضای یک قرارداد رسمی با چلسی است ولی چند روز بعد به روزنامه ورزشی «اوجوگو» گفت بیشتر ترجیح می‌دهد به بارسلونا برود تا این‌که به دنبال مورینیو خودش را به چلسی برساند. در آن زمان بایرن مونیخ هم خواستار این فوتبالیست بود ولی وقتی مذاکرات با چلسی بی‌نتیجه به پایان رسید آن باشگاه هم در تصمیم خود مردد شد. بهترین پیشنهاد در آن زمان از سوی بارسلونا و با قیمت 21 میلیون یورو بود. ولی پورتو به این قیمت راضی نمی‌شد. سرانجام پس از پایان بازی‌های یورو 2004 پورتو پذیرفت با قیمت 15 میلیون یورو به علاوه کلیه حقوق مربوط به «ریکاردو کوارسما» بازیکن گوشه‌ بارسلونا، دکو را به این باشگاه واگذار کند. در بارسلونا عده‌ای پیشنهاد دادند که «دکو» در کنار و تحت‌الشعاع رونالدینیو بازی کند ولی «فرانک رایکارد» او را به عنوان هافبک حمله‌ای تیم انتخاب کرد. هر چند این اقدام ابروهای خیلی‌ها را بالا برد ولی در زمین بازی «دکو» با دانش تاکتیکی، توانایی‌های دفاعی و تلاش بی‌دریغ خود حیرت همگان را برانگیخت. در دسامبر 2004 دکو جایزه دوم بهترین بازیکن را به دست آورد. در آن سال جایزه اول نصیب آندری شوچنکو و جایزه سوم متعلق به رونالدینیو شد. دکو در سال‌های بعد نیز جوایزی همچون بهترین هافبک یوفا، جایزه توپ طلایی جام جهانی، باشگاهی فیفا و جایزه «مرد مسابقه» را از آن خود کرد.

فوریه سال 2007 خبر رسید دکو قصد دارد به یکی از باشگاه‌های انگلستان برود و باشگاه‌های لیورپول، چلسی یا منچستر یونایتد خواستار او هستند. ولی هنوز چنین اتفاقی نیفتاده و دکو همچنان در تصاحب بارسلوناست. زندگی خصوصی
دکو قبل از عزیمت به پرتغال و در زمان زندگی در برزیل با دختری به نام «سیلا» آشنا شد و مدتی بعد با او ازدواج کرد. سه سال بعد از ازدواج آنها دکو به پرتغال رفت و سیلا هم به همراه همسرش به این کشور عزیمت کرد. دکو و سیلا صاحب دو پسر به نام‌های «خوآ انریک» و «پدرو گابریل» هستند که در حال حاضر در کنار مادرشان در برزیل زندگی می‌کنند. یکی دو سال بعد از انتقال به پرتغال دکو در یک مهمانی با دختر جوانی به نام «جاکیارا» ملاقات کرد و به او علاقمند شد. این آشنایی به طلاق دکو و سیلا انجامید و سیلا به همراه دو پسرش با چشمان گریان پرتغال را ترک کرد و به کشورش برگشت. پس از این اتفاق مطبوعات برزیل به شدت از او انتقاد کردند درآوریل سال 2005 دکو و جاکیارا با یکدیگر ازدواج کردند. آن دو صاحب دختر کوچولویی به نام «یاسمین» شده‌ بودند. در جشن ازدواج دکو تمام کسانی که در طول مدت اقامتش در پرتغال با او دوست شده بودند شرکت داشتند و برای این زوج آرزوی سعادت می‌کردند. «پنیتو دوکاستا» رئیس باشگاه پورتو نیز ساقدوش داماد بود. در حالی که یاسمین هم‌اکنون سه سال دارد، دکو و همسرش در انتظار دومین فرزند خود به سر می‌برند.

رسوایی

وقتی خبر انتقال احتمالی «دکو» به باشگاه‌های انگلیس منتشر شد، اخبار جانبی دیگری نیز انتشار یافت. از گوشه و کنار شنیده می‌شد که دکو به این دلیل می‌خواهد خود را به انگلیس برساند که یک معشوقه اسرارآمیز در آنجا دارد و به همین دلیل است که سفرهای زیادی به لندن می‌کند. کار به جایی کشید که فیلم ویدئویی از او و آن دختر مرموز و بی‌نام و نشان به دست مردم افتاد ولی دکو و همسرش تمام این اخبار را تکذیب کردند و دکو اعلام کرد هرگز نمی‌تواند فکرش را هم بکند که به همسر دوست‌داشتنی‌اش خیانت کند.
با این حال خیلی از مطبوعات حتی مطبوعات پرتغال بارها اشاره کردند که دکو نمی‌تواند الگوی خوبی برای جوانان کشورش باشد.

دکو فروشی نیست
پس از پایان فصل گذشته بازی‌ها شایعات بسیاری حول‌‌ و حوش انتقال دکو به گوش می‌رسید و گفته می‌شد مسولان بارسلونا به خاطر این‌که در فصل گذشته از بازی او ناامید شده‌اند قصد دارند او را کنار بگذارند. ولی «لاپورتا» رئیس این باشگاه سرانجام اعلام کرد مرد پورتویی آنها هیچ جایی نمی‌رود و در اسپانیا خواهد ماند. او در مصاحبه‌ای خیلی محکم گفت:« دکو فروشی نیست. او بازیکنی است که روحیه مثبت به بازیکنان تیم می‌دهد و ما به هیچ وجه او را نمی‌فروشیم.» دکو عکس‌العمل مثبتی به این سخنان «لاپورتا» نشان داد و گفت:« این سخنان مرا خوشحال کرد. من همیشه گفته‌ام بازیکن حرفه‌ای هستم که اینجا را ترک کرده‌ام چون عاشق بارسلونا هستم ولی زندگی جریان دارد و اوضاع همیشه یک جور نمی‌ماند. بالاخره روزی فرا خواهد رسید که بارسلونا دیگر مرا نخواهد اما ظاهرا آن روز، امروز نیست.»
مسی بهترین است دکو علاقه خاصی به «لیونل مسی» دارد. از نظر او مسی لیاقت آن را دارد که برنده جایزه توپ طلایی شود و می‌گوید مسی بهترین فوتبالیست دنیاست. هر چند که «کاکا» در فصل گذشته خیلی خوب کار کرد ولی من مسی را به او ترجیح می‌دهم. او حیرت‌انگیز است. همه هم‌تیمی‌هایش می‌گویند او بهترین بازیکن سال می‌شود. دکو درباره رونالدینیو هم نظراتی دارد و می‌گوید او با هیچ‌یک از بازیکنان مشکل ندارد :«هواداران ما با او هیچ مشکلی
ندارند. همه دوستانش هم عاشقانه از او حمایت می‌کنند. مربی ما می‌گوید او انسان والایی است. رونالدینیو متعلق به بارسلوناست. مطبوعات، زیادی به پروپای او می‌پیچند. نمی‌فهمم چرا این‌قدر علاقه دارند به زندگی خصوصی او بپردازند. به نظر من این اصلا عقلانی نیست. کوتاه از دکو دکو یک فوتبالیست برزیلی با 174سانتی‌متر قد و 73 کیلوگرم وزن است و عاشق بارسلونا و کشور پرتغال می‌باشد. او پرتغال را وطن خود می‌داند. او در اولین حضور خود در تیم ملی پرتغال که برابر کشور برزیل انجام شد گل زد و سبب شد پرتغال بعد از گذشت سال ها (یعنی از جام جهانی 1966) بار دیگر برابر برزیل پیروز شود.
دکو پدر سه فرزند است و در انتظار چهارمین فرزند خود به سر می‌برد. دو پسر اول او از همسر اولش و دخترش یاسمین از همسر فعلی‌اش «جاکیارا» است. او در سال 2006 به عنوان بهترین فوتبالیست اسپانیا انتخاب شد. او یکی از معدود بازیکنانی است که در دو باشگاه مختلف لیگ قهرمانی یوفا را برد. القاب دکو در باشگاه پورتو «جادوگر» و «سوپر دکو» بودند. این القاب را هواداران پورتو به او می‌دادند.
دکو نخستین بازیکنی است که در دو باشگاه مختلف جایزه بهترین هافبک یوفا را به دست آورد. درباره دکو می‌گویند: لیونل مسی:«دکو زیاد حرف نمی‌زند ولی وقتی حرف می‌زند همه گوش می‌کنند.»
مورینیو: «دکو کلاس دنیاست.» فیلیپو مربی برزیلی:«فکر می‌کنم بزرگترین اشتباه زندگی من این بود که وقتی در برزیل بودم با دکو قرارداد نبستم ولی الان که در پرتغال مربی‌گری می‌کنم از این بابت خوشحالم.» فرانک رایکارد:«دکو فشارسنج تیم ماست. وقتی رو فرم باشد کیفیت بازی ما را بالا می‌برد و وقتی وضعیت مساعدی نداشته باشد تمام تیم ضعیف بازی می‌کنند.»
مارتین اونیل مربی سابق باشگاه سلتیک:«او بازیکن بزرگی است. احمقانه است کسی او را دست‌کم بگیرد.» یک مجله ورزشی استرالیایی:«شاید دکو شبیه به پسربچه‌های سردرگم در فیلم‌های خنده‌دار ژاپنی باشد ولی او باهوش، دقیق، سرسخت، متکبر و یک پاسور فوق‌العاده است.»











پاس گل کیا در تساوی اینتراخت

دومین روز از هفته شانزدهم رقابت های فوتبال بوندس لیگا با پیروزی ارزشمند هانوفر برابر وردربرمن و توقف بایرن مونیخ، اینتراخت و هامبورگ پیگیری شد.

به نقل از مهر، در یکی از دیدارهای شنبه شب، در ورزشگاه کومرتزبانک آره نا هم تیم فوتبال اینتراخت فرانکفورت مقابل میهمانش شالکه به تساوی 2 بر 2 رضایت داد. توسکی در دقیقه 49 و آماتیدیس در دقیقه 82 برای اینتراخت گلزنی کردند و وسترمن در دقایق 77 و 89 هر دو گل شالکه را به ثمر رساند.

در این دیدار که مهدوی کیا از ابتدای بازی برای تیمش به میدان رفت، در دقیقه 82 زمینه ساز گل دوم تیمش شد. ضمن اینکه این بازیکن ایرانی در دقیقه 79 از داور مسابقه کارت زرد دریافت کرد و در دقیقه 83 جای خود را به تورک داد.

همچنین تیم فوتبال هانوفر موفق شد در ورزشگاه آ.وی.دی آره نا با نتیجه 4 بر 3 برابر میهمان قدرتمند خود وردربرمن پیروز شود تا 3 امتیاز ارزشمند را در این دیدار کسب کند.

هانکه در دقایق 13، 21 و 77 و فرانک بومن 20- گل به خودی برای هانوفر گلزنی کرد و روزنبورگ در دقایق 10 و 54 و دیه گو در دقیقه 41- پنالتی گلهای وردربرمن را به ثمر رساندند. همچنین وحید هاشمیان در دقیقه 85 به جای سرجیو پونته وارد زمین مسابقه شد.

درسایر مسابقات شنه شب نتایج زیر بدست آمد:

* بایرن مونیخ صفر - دویسبورگ صفر

* هامبورگ صفر - کوتبوس صفر

* بوخوم 2 - کارلسروهه 2

* اشتوتگارت 3 - ولفسبورگ یک(در این دیدار دژاگه از دقیقه 64 به جای یوسوئه وارد زمین مسابقه شد)

هفته شانزدهم رقابت های بوندس لیگا عصر امروز با برگزاری 2 دیدار زیر به پایان می رسد:

* بایرلورکوزن - هانزاروستوک

* نورنبرگ - هرتابرلین

جدول رده بندی:

1- بایرن مونیخ 35 امتیاز

2- وردربرمن 33 امتیاز

3- هامبورگ 31 امتیاز

4- بایرلورکوزن 27 امتیاز(یک بازی کمتر و تفاضل گل 16+)

5- هانوفر 27 امتیاز(تفاضل گل 3+)

..............................

16- دویسبورگ 12 امتیاز

17- نورنبرگ 12 امتیاز(یک بازی کمتر)

18- کوتبوس 12 امتیاز

حمایت مدیران سایپا از دایی

سخنگوی باشگاه سایپا گفت: هیأت مدیره تا اطلاع‌ثانوی از دایی حمایت می‌کند و بحث تغییر در کادر فنی صحت ندارد.

سعید تقی‌زاده در گفتگو با فارس، اظهار داشت: تغییر در کادر فنی کذب محض است. هیئت مدیره تا اطلاع‌ثانوی از علی دایی حمایت خواهد کرد. تا زمانیکه مدیران به این نتیجه نرسند که تغییر مربی بهترین راه حل است، چنین کاری را انجام نمی‌دهند.

وی افزود: تغییر مربی آخرین راه است. تا می‌توان با راهکارهای بهتر، اصولی‌تر از بحران عبور کرد، به سراغ راه‌های خطرناک نخواهیم رفت.

سخنگوی سایپا در خصوص اینکه چه راهکارهایی برای عبور از بحران در سایپا در نظر گرفته شده است، عنوان کرد: تا از بحران خارج نشویم، صحبت از انجام این راهکارها بی‌فایده است. باید این راه‌حل‌ها نتیجه‌اش را در عمل نشان دهد. در ادامه راه، استراتژی خود را تغییر داده‌ایم تا هم دایی را حفظ کنیم و هم تیم به مکان بهتری برسد.

تقی‌زاده در خصوص زمان تشکیل جلسه هیأت مدیره سایپا گفت: در این هفته مدیران باشگاه جلسه‌ای نخواهد داش

کریمی: قطبی وارد حاشیه نشود

سرمربی تیم فوتبال استقلال تهران گفت: در دیدار با ذوب‌آهن فوتبال دگرگون شده‌ای را به نمایش گذاشتیم.

فیروز کریمی در گفتگو با ایسنا، درمورد دیدار با ذوب آهن اظهار کرد: بازی خوبی بود. به هر حال بازی با ذوب‌آهن شروع کار ما بود و خوشبختانه خدا هم در این دیدار به ما نظر کرد. در این دیدار استقلال و ذوب‌آهن بازی پایاپایی را به نمایش گذاشتند اما موقعیت‌های صد در صد ما بیشتر از حریف بود. با این حال مقابل ذوب‌آهن متحول شده کار دشواری پیش رو داشتیم و در این بازی ذوب‌آهن نشان داد که حضور دکتر ذوالفقارنسب تاثیر خودش را گذاشته است. هر چند که بازیکنان ما هم با تجربه‌تر عمل کردند.

وی مشکل اصلی استقلال تا پیش از بازی با ذوب‌آهن را مشکلات روحی عنوان کرد و افزود: ما مشکلات روحی زیادی داشتیم اما در دیدار با ذوب‌آهن با وجود این که سه، چهار بازیکن اصلی‌مان را نداشتیم فوتبال دگرگون شده‌ای را به نمایش گذاشتیم و کسب سه امتیازی از میدان سخت ذوب‌آهن کار آسانی نبود. در مجموع بازیکنان ما خوب کار کردند و به نحو احسن اهداف تاکتیکی ما را در زمین پیاده کردند و نکته امیدوار کننده استحکام خط دفاعی‌مان در این بازی بود. با این حال ما هفته به هفته و بازی به بازی بهتر می‌شویم و از شروع نیم فصل دوم باید درباره‌ بازی‌های استقلال و نتایج‌اش قضاوت کنید.

کریمی درمورد قضاوت محسن ترکی در این بازی نیز گفت: داور عملکرد خوبی داشت. تنها مساله‌ای که وجود داشت تعداد کارت‌های زردی بود که به بازیکنان دو تیم داد اما در مجموع ترکی بسیار خوب و عادلانه قضاوت کرد و با مربیان هم با خوشرویی رفتار کرد.

سرمربی تیم فوتبال استقلال تهران درپایان در مورد اظهار نظر هفته پیش "قطبی" که گفته بود بهتر است کریمی کمتر حرف بزند و به وضعیت تیم‌اش برسد، گفت: برای قطبی آرزوی موفقیت دارم. وی مربی بسیار خوبی است و در مدت کوتاه حضورش در پرسپولیس تاثیرگذار بوده و این نشان دهنده توانایی‌های این مربی است. امیدوارم که قطبی تحت تاثیر مصاحبه‌های خیالی بعضی از روزنامه‌ها قرار نگیرد و وارد حاشیه نشو